گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
جنوب سوریه رویای جدید آمریکا
سعدالله زارعی در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
این روزها صحبت از ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» در جنوب سوریه است و بعضی از محافل سیاسی گفتهاند در این رابطه بین آمریکا و روسیه توافقی صورت گرفته است در عین حال ضمن آنکه صحت چنین خبری محل تردید است ولی در صورت وقوع چنین پدیدهای باید شاهد تحول کیفی مهم در پرونده سوریه باشیم. در این رابطه نکات مهمی وجود دارد:
1- غرب مدتهاست که پرونده ایجاد منطقه پرواز ممنوع شمال سوریه را در دستور کار دارد اما در عمل به جایی نرسیده است. پس از عملیات پیروزمند نصر در غرب منطقه حلب امکان اجرایی شدن ایجاد این منطقه از بین رفت و از این رو بحث ایجاد منطقه مزبور در جنوب، یک طرح جایگزین با هدف ایجاد توانمندی زمینی برای اداره پرونده سوریه به حساب میآید. این منطقه شامل سه استان قنیطره، درعا و سویدا میشود. مساحت این سه 10480 کیلومتر مربع یعنی به اندازه مساحت لبنان و نزدیک به دو میلیون نفر جمعیت در خود جای داده است. این منطقه از دو جهت مهم است یکی قرار داشتن در مجاورت مناطق اشغالی رژیم صهیونیستی و دیگری نزدیک بودن این منطقه به پایتخت از این منظر ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب در جای خود دارای ارزش راهبردی است، هر چند به پای منطقه حلب نمیرسد.
2- صحبت از ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب، نقشه شیطانی آمریکاییهاست براساس آنچه گفته شده است، آمریکاییها در ملاقات با مقامات وزارتخارجه روسیه وانمود کردهاند که هدف اصلی از ایجاد این منطقه در جنوب، صیانت از امنیت اسرائیل میباشد و تهدیدی علیه دمشق و دولت دوست روسیه در دمشق نخواهد بود. آمریکاییها به خوبی میدانند که روسیه یکی از عوامل عدم شکلگیری منطقه پرواز ممنوع یا امن در شمال سوریه با محوریت حلب، بوده و در نهایت با کمک این کشور، جبهه مقاومت بر موقعیتهای استراتژیک استان حلب سیطره پیدا کرده است. علت اصلی مخالفت روسیه در ایجاد منطقه امن شمال، از یک سو تهدیدآمیز بودن ایجاد چنین منطقهای برای دمشق و از سوی دیگر حساسیت این کشور روی ترکیه بوده است. آمریکاییها در مذاکرات خود وانمود کردهاند که ماموریت طرح منطقه پرواز ممنوع جنوب اساسا از شمال متفاوت است و حال آنکه هیچ تفاوتی در هدفگذاری این دو منطقه وجود ندارد. دلیل مهمی وجود دارد که نشان میدهد فعل و انفعالات جنوب تاثیری در بهم خوردن امنیت به ضرر رژیم صهیونیستی نداشته است. در واقع براساس آنچه منابع رژیم صهیونیستی به تکرار گفتهاند در طول دوره نزدیک به 50 ساله اخیر - از زمان وقوع جنگ شش روزه 1967 - که بین دولتهای دمشق و تلآویو «آتشبس» برقرار بوده، بیش از اسرائیل سوریه شرایط آتشبس را رعایت کرده است. اسرائیل در جنگ شش روزه 80 درصد استان قنیطره را به اشغال خود درآورد اما در طول این دوران سوریه هیچگاه برای بازپسگیری این مناطق - موسوم به جولان و جبلالشیخ - اقدام عملی نکرده است.
رعایت شرایط آتشبس بین دولت سوریه و رژیم صهیونیستی حتی از سوی همپیمان سوریه یعنی حزبالله هم مدنظر قرار داشته تا جایی که علیرغم آنکه ارتش رژیم صهیونیستی در روز 28 دیماه سال گذشته در «مزرعه الامل» در منطقه قنیطره به یک یگان از حزبالله که مشغول طراحی عملیات علیه تروریستها بود، حمله کرد اما حزبالله پاسخ این رژیم را در خاک لبنان داد. اگر گفته شود که تهدیدات امنیتی دولت تلآویو تنها از سوی حزبالله لبنان صورت نمیگیرد بلکه گروههای تروریستی نظیر جبهه النصره به تهدیدی بزرگتر علیه اسرائیل تبدیل شدهاند، باید گفت براساس اسنادی که از سوی رهبران گروه داعش منتشر شده است، سرویس اطلاعاتی اسرائیل و رهبران گروه النصره به توافق رسیدهاند. عکسهای زیادی هم وجود دارند که نشان میدهند مجروحان تروریست در بیمارستانهای شمالی رژیم صهیونیستی مداوا میشدند. پس هدف از بحث ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب سوریه، رفع نگرانیهای امنیتی اسرائیل نیست.
3- آمریکاییها از روابط دیرینه روسیه با رژیم اسرائیل برای تاثیرگذاری محوری خود استفاده مینمایند. آمریکا میداند که روسیه برخلاف آنکه اهمیت چندانی به کاهش روابط و مناسبات خود با ترکیه نمیدهد اما حفظ روابط سنتی خود با اسرائیل را برای منافع خود مهم ارزیابی میکند. رژیم صهیونیستی به دلیل اتصال با شبکه یهودی میتواند روی روسیه اعمال نفوذ کند این در حالی است که این کشور از تاثیر بداخلاقیهای سران یهود خبر دارد. گفته میشود نزدیک دو میلیون از روستبارها در سرزمین فلسطین و تحت قیمومت دولت یهودی قرار دارند این در حالی است که اکثر یهودیان روستبار در سرزمینهای اشغالی غریبه به حساب میآیند.
در این بین روسیه به گمان اینکه رابطه مسکو- تلآویو تنظیم کننده و ارزشدهنده به مناسبات مسکو با اعراب است، همواره درصدد بوده است تا از این کارت استفاده کند.
4- منطقه جنوب تفاوتهای عمده و اساسی با منطقه شمال دارد. اگر آمریکاییها بتوانند در استانهای جنوبی به منطقه پرواز ممنوع دست یابند، در واقع از تعداد بازیگران فعال در این حوزه کاسته میشود و مدیریت پروندهای با حذف رقبای اصلی آسانتر میگردد. انتقال منطقه امن به جنوب در واقع خلاص شدن از نقشآفرینی ترکیه، کردها، داعش و علویها میباشد. منطقه جنوب از طرفهای مختلف به حوزه عربی اتصال دارد و غیر اعراب در این منطقه سکونت ندارند با این وصف حذف بازیگران غیرعرب از روند تحولات امنیتی سوریه کار را برای مدیریت پرونده توسط آمریکا فراهمتر میکند.
5- اما طرح این موضوع در این زمان، اهمیت خاص خود را دارد. اسرائیلیها به شدت از عملیات نصر که حدود یک ماه پیش به نقطه مطلوب خود رسید، وحشت کردند و از این رو بود که با صراحت از حل و فصل پرونده امنیتی به نفع اسدابراز مخالفت نمودند. این نشان میدهد که همانطور که گفته شد آمریکاییها تلاش میکنند تا جغرافیای تهدید را جابجا کرده و اصل تهدید را حفظ نمایند. اما در اینکه آیا آمریکاییها میتوانند بطور واقعی و فعال منطقه پرواز ممنوع را در جنوب به وجود آورند یا نه، تردیدهای جدی وجود دارد. آمریکا در طرح اولیه خود به نقش کشورهای دیگر و بطور خاص اردن اشاره دارد و متن و جزئیات طرح از این نکته حکایت میکند که آمریکا بنا دارد، این منطقه را در نهایت به اردن بسپارد و ترتیبات آینده امنیتی و سیاسی آن را به توافقات دولتی بین تلآویو و امان موکول نماید. اگر خوب به انتهای ماجرا نگاه بیاندازیم با یک اسرائیل مواجه میشویم که 10/000 کیلومتر مربع را به تصرف درآورده و پس از 50 سال - از آخرین جنگ - یک بار دیگر بزرگتر شده است. در واقع همه میدانیم که نام بردن از اردن در این پرونده با هدف انحراف اذهان اسلامی عربی صورت میگیرد و در واقع آن که در این میدان محور عملیاتی بوده و میوههای این درخت را میچیند، رژیم صهیونیستی است.
6- اما برخلاف تصور مقامات پنتاگون، ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب سوریه آنچنان کار سادهای هم نیست. درست است که مخالفت روسیه در ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه موثر بوده اما واقعیت این است که مخالفت ایران و نیروهای منطقهای مرتبط با آن مهمترین دلیل عدم امکان شکلگیری منطقه ممنوعه پروازی بوده است. و از این رو با توجه به مخالفت جدی ایران، ایجاد این منطقه در جنوب، امکان عملی ندارد. اردنیها هم علاقهای به مداخله در پرونده امنیتی سوریه ندارند و در موقعیتهای مختلف، این نکته را به مقامات سوریه گفتهاند. منطقه پرواز ممنوع از دید محور مقاومت یک توطئه مهم محسوب شده و از این رو پیشاپیش خود را برای از بین بردن آن آماده کرده است. در این میان مقامات روسیه باید بدانند که تفاوت ماهوی میان منطقه ممنوعه شمال و جنوب وجود ندارد. هدف هر دو حذف دولت قانونی بشاراسد از طریق انجام عملیات مشترک میباشد.
انتخابات؛ پیشا و پسامشارکت
علی ربیعی . وزیرتعاون، کار و رفاه اجتماعی در سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
سرنوشت یک انتخابات دیگر در ایران رقم خورد. ساختار سیاسی- اجتماعی جامعه ایران بهگونهای است که گویی هر انتخابات چه در ظاهر و چه در عمق و محتوا، متغیرها و رویکردهایي جدید را در دل خود دارد. شاید بتوان «پیشبینیناپذیری» را صفتی دائمی برای رفتار انتخاباتی ایرانیان برشمرد؛ براساساین باید عنوان کرد رفتارشناسی رأیدهندگان تابع متغیرهای پیچیده و اغلب ناشناختهای است که در هر دوره زمانی شکل میگیرد.
درباره انتخابات هفتم اسفند هم میتوان به موارد بالا استناد کرد. اما نگارنده در این مسئله فارغ از مباحث فوق قصد دارد گزارههای دیگری را مورد مداقه قرار دهد. نمودار رفتار سیاسی باوجود فرازونشیبهای انتخاباتی به نظرم روندی صعودی و تکقطبی دارد و با سطح آگاهی و تجربیات مردمسالاری سازگار با دین در ٣٧ سال استقرار نظام جمهوری اسلامی- که رأی مردم را حق الناس* میداند- رابطه مستقیم برقرار میکند. در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم نیز همین عملکرد در طیفهای گستردهای از جامعه مشاهده شد و برونداد خرداد ٩٢ را به تغییرات گسترده در فضای اجتماعی و سیاسی گره زد. معتقدم زیرساخت رفتار رأیدهندگان، تغییرخواهی مداومی است که در هر دوره با توجه به تجارب دوره گذشته و تجارب زندگی به شکلی بروز مییابد؛ البته در این یادداشت، مجال کافی برای تحلیل، تبیین و چرایی این رفتار نیست و صرفا به برخی مؤلفههای آن به صورت گذرا اشاره میشود.
١- تنهزدن فضای مجازی به رسانههای رسمی و شکلگیری نوعی از رسانههای غیررسمی - به تعبیر مرحوم مجید تهرانیان در «تحلیل رسانهای انقلاب اسلامی ایران»، رسانه کوچک، انقلاب بزرگ- را نخستین تحول اساسی در این عرصه میدانم. رسانههای نوین (فضای مجازی)، تحولات بزرگي را رقم زدهاند که در این موضوعات، خود جای تحلیل و تبیین بسیار دارند.
٢- گرایش مردم به فهرستها در تهران که به نظر نگارنده، ناشناختگی نامزدها میتواند یکی از علل آن باشد.
٣- خصلت جهتگیری رأی ناظر بر «اثباتی یا نفیای» بودن آن، بهتنهایی ظرفیتهای تبیینی زیادی دارد.
٤- نوخواهی در انتخابات، تبعیتنکردن جهتگیریهای خاص در سطح حوزههای انتخابیه مراکز استانها از یک قاعده کلی و مواردی از این قبیل جای بحث زیادی دارد که هرکدام میتواند توسط جامعهشناسان سیاسی و رفتارشناسان بحث و واکاوی شود. یکی از اشکالات انتخابات در ایران، محدودشدن مشارکت به یک روز یا نهایتا فضای هیجانی چند روزِ پیش از انتخابات است. مدل رفتاری رأیدهندگان معمولا با نیمنگاهی به تجارب قبلی، گرایش قبلی، اتفاقات جدید، موانع و مسائل تازه و برخی رهیافتهای دیگر، از جمله هژمونی انگارهها به وجود آمده و خوانشهای ذهنی از رفتارهای سیاسی بازیگران، منجر و محدود به یک انتخاب مشخص میشود. پس از انتخابات نیز رأیگیرندگان و رأیدهندگان، هیچ رابطه سامانیافته یا غیرسامانیافتهای با یکدیگر ندارند. شاید فقدان تحزب و نهادهای منسجم، پایدار و فراگیر مدنی به عنوان یکی از نقصانهای اصلی این رویداد معرفی شود؛ البته نگارنده معتقد است در حوزه عمومی جامعه ایران امروز، ایفای نقش تشکلهای مدنی اجتماعی و فرهنگی بیش از احزاب سیاسی مورد نیاز است...
چراکه بر اساس این حلقه واسط، هر دو عنصر دخیل یعنی رأیدهنده و نامزد در تماس با یکدیگر باقی میمانند؛ اما نبود این عامل مهم- به هر علتی- منجر به پدیدهای به نام مشارکت ناقص میشود. شاید یکی از علل پیشبینیناپذیری و تداومنیافتن برنامهها و سیاستهای مهم کشور، ناشی از همین پدیده مشارکت مقطعی باشد. از رفتار سیاسی و منسجم مردم در دوره میان دو انتخابات به «پیشاانتخابات» تعبیر میکنم. تحقق این مهم نیازمند شرایط خاص و نهادهای فعال جامعه مدنی است.
منظور از این تشکلها صرفا احزاب سیاسی نیست. در جامعهای شبیه به ایران، بیش از نیاز به احزاب سیاسی به انجمنها و تشکلهای صنفی و نهادهای اجتماعی گسترده نیاز است. براساس پژوهشهای نگارنده، به دلایل مختلف (از ریشههای فرهنگی گرفته تا محاسبه هزینه و فایده) شرایطی به وجود آمده تا فعالیتهای نهادی در ایران با استقبال کمی روبهرو شود. به نظر میرسد فقدان نهادهای گسترده در تشکلها، توسعهنیافتن انجمنها در دانشگاهها و صنوف مختلف، نبود نهادهای صنفی فراگیر در طبقات گوناگون و اقشار اجتماعی، در کنار نبود گفتوگوی اجتماعی مناسب یا فقدان ارتباطات مناسب بین این نهادها، از علل نقصان در شرایط «پیشامشارکت» در ایران امروز است. اساسا گویی گفتوگوی بین نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در نازلترین سطح به سر میبرد.
آنچه هم در سطح رسانههای رسمی و غیررسمی مشاهده میشود، بیشتر «گفت- گفت» است تا یک «گفتوشنود». این آسیب رفتاری در همه سطوح جامعه مشاهده میشود که هرکسی حرف خود را میزند و بیشتر مخاطب سخن نیز گروهها و اعضای طرفدار خود فرد را در بر میگیرد؛ بنابراین برای فائقآمدن بر نقیصه «مشارکت مقطعی»، ایجاد فرایندی بلندمدت برای گفتوگوهای مدنی و بیننهادی ضروری است. به نظر میرسد یکی از وظایف مهم دولت یازدهم- که با تکیه بر بینش عمیق رئیسجمهور محترم، درک درستی از تحولات سیاسی و مدنی جامعه دارد- کمک به شکلگیری این نهادها و ایجاد امکان گفتوگو بین دولت و این نهادهاست. پسازآن به طور طبیعی امکان گفتوگوی بیننهادی نیز پدید خواهد آمد.
نگارنده در یکی از انتخابات گذشته در یک پیمایش نظری مشارکت داشت که در آن چگونگی نحوه شکلگیری آرا در ذهن مردم بررسی شد. براساس نتایج آن نظرسنجی، نحوه انتخاب افراد بیشتر تابع گفتوگوهای خانوادگی و در همان گروههای اولیه شکل میگرفت؛ بهعبارتدیگر، گفتوگوهای چهره به چهره با گروههای اولیه و ثانویه نزدیک، مهمترین عامل شکلگیری ذهنی رفتار رأیدهندگان را تشکیل میداد. تأثیر این عامل هرچه از شهرهای بزرگ دور شده و به شهرهای کوچک نزدیک میشویم، پررنگتر و جدیتر دیده شد.
هرچند در شهرهای بزرگی مانند تهران، تبعیت از گروههای مرجع بهخصوص گروههای مرجع سیاسی از شدت بیشتری برخوردار بود اما بههرحال این انتخاب باید از حالت چهرهبهچهره که بهجای گفتوگو بر موج «پچپچ» در لایههای پایین اجتماعی سوار است، تغییر جهت داده و در قالب «گفتوگوهای بزرگ اجتماعی» سامان یابد. این شکلگیری «پیشامشارکت»، حتی به کارایی در ثبات بیشتر کشور خواهد انجامید. در این فرایند، دوره «پسامشارکت» نیز بسیار حائزاهمیت است. کاهش محسوس ارتباط بین مشارکتکنندگان، قطعشدن این ارتباطات و «رهاشدگی» رأیگیرندگان در غیاب ارتباط سامانیافته با رأیدهندگان، نوعی دیگر از «نقص مشارکت» را در پی دارد. مردم پس از مشارکت باید امکان گفتوگوی سامانیافته با رأیگیرندگان را داشته باشند. باید ترتیباتی لحاظ شود که آنان در شیوههای مشارکت و مسائلی مانند نظارت و بیان مسائل مورد درخواست خود، «امتداد مشارکت» را حفظ کنند.
در یکی از سنجشهایی که در نیمه دهه ٩٠ انجام دادم وقتی از مردم سؤال میشد چه نظری در قبال رأی خود دارند، درصد بسیار بالای این افراد نسبت به رأی خود اظهار نارضایتی داشتند و آرمانهای خود را از رویکرد افراد منتخب، فاصلهدار میدانستند. این پدیده «پشیمانی پس از رأی»، پیامد این نوع «مشارکت ناقص» محسوب میشود. تکرار میکنم؛ فقدان نهادهای ذکرشده در «پیشامشارکت» و نقصان «پسامشارکت» نیازمند برنامهریزی دقیق برای تصحیح آن است.
ایجاد کانالهای ارتباطی، تبیین شرایط و سخنگفتن با رأیدهندگان و ایجاد فضایی برای نظارت و قضاوت آنها بر انتخابشدگان، از جمله راههایی است که میتوان در فرایند مشارکت کامل از آن بهره برد. ما برای افزایش ثبات سیاسی و اجتماعی نیازمند افزایش نقش رأی در تغییرات اجتماعی هستیم و برای ایجاد تأثیر خواستههای ناشی از وجدان جمعی در برنامهریزیها، افزایش آرمانها و عدم فاصلهگرفتن خواسته رأیدهندگان از رأیگیرندگان، راهی جز برنامهریزی برای «فرایندیکردن مشارکت» از پیشا تا پسامشارکت نداریم.
*بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور با ایشان ١٤ دی
چهار درس از انتخابات هفتم اسفند
منصور بيطرف در روزنامه اعتماد نوشت:
بالاخره با اعلام رسمي پايان شمارش آرا در حوزه انتخابيه تهران، وزن و گرايش سياسي چهار سال آينده در عرصه سياست ايران مشخص شد. انتخابات مجلس دهم با وجود تمامي حواشي كه حول آن ايجاد شده بود يك اتفاق مهم در سپهر سياسي كشور ما به حساب ميآيد. با كنار گذاشتن تمامي حاشيههايي كه پيش و پس از انتخابات به وجود آمد، ميتوان اذعان كرد كه اين انتخابات حامل چهار پيام اساسي بود:
١- انتخابات هفتم اسفند ماه اين مهم را عيان ساخت كه فضاي سياست ايران ديگر مانند دهه ١٣٧٠ و دهه ١٣٨٠ نيست. در آن دوران دو جناح و دو طيف سياسي اصلاحطلب و اصولگرا وجود داشت كه شانه به شانه هم و در مقابل هم با يكديگر در رقابت بودند. مرز ميان اين دو طيف آنچنان پررنگ بود كه هيچ حايلي ميان اينها قرار نميگرفت. طرف يا اصلاحطلب بود يا اصولگرا. اين بازي تا اوايل سال ١٣٩١ در همه عرصهها جريان داشت و اين انتخابات رياستجمهوري سال ١٣٩٢ و جمع شدن طيفهاي اصلاحطلب و اصولگراي ميانه رو حول حسن روحاني بود كه نخستين تلنگر را به اين مرزبندي زد و انتخابات هفتم اسفند عملا اين مرزبندي ٢٠ ساله را از بين برد.
اگر نگاهي به اسامي نامزداني كه در فهرست انتخاباتي اصلاحطلبان وجود داشت بيندازيم با دو چهرهاي روبهرو ميشويم كه پيش از اين محال بود اصلاحطلبان از كنار آنها رد بشوند چه برسد به آنكه در كنار آنها بنشينند. علي مطهري و كاظم جلالي عملا در انتخابات مجلس هفتم با تمايل كامل اصولگرايي وارد مجلس شدند امازمانه كاري كرد كه آنها در انتخابات مجلس دهم در فهرستي قرار بگيرند يا قرار داده بشوند كه اصلاحطلبان از آن طرفداري ميكردند.
٢- انتخابات هفتم اسفند در واقع انتخاب ميان «طرفداران برجام» بود با هواداران «ضدبرجام». كساني كه از برجام حمايت كردند راي آوردند و كساني كه سعي در تداوم تحريم داشتند و به نوعي خواهان توقف برجام بودند راي نياوردند. شايد مردم به فهرستي كه راي دادند از تك تك آنها شناختي نداشتند اما ميدانستند در فهرست مقابل كساني هستند كه در دو سال گذشته در مقابل سياستهاي برجامي ايستاده بودند و در هر برهه از زمان كه ميتوانستند در مقابل آن قرار ميگرفتند. در واقع مردم با اين انتخاب نشان دادند كه خواهان تداوم برجام هستند و با هر گرايشي كه بخواهد برجام را متوقف كند مخالف هستند.
٣- روحاني در روند اين انتخابات نشان داد كه نه تنها يك سياستمدار است بلكه يك پراگماتيست هم هست. عملگراي محضي كه بر سر هدفش كه در دوران نامزدي رياستجمهوري خود داده بود ايستاده است. او با انحاي مختلف در مقابل كساني كه ميخواستند اين انتخابات را يكسويه كنند ايستاد و حتي در برخي مواقع از رد صلاحيتشدگان هم دفاع كرد و توانست صلاحيت افراد را از شوراي نگهبان بگيرد تا نسبتا فضاي رقابتيتري شكل گيرد.
٤- مردم با انتخاب خود نشان دادند كه خواهان تغيير در فضاي اقتصادي هستند. فضاي اقتصادي كه تاكنون حاكم بوده فضايي همراه با تحريم بوده است؛ تحريمي كه اكنون بنا بر قواعد برجام بايد برداشته شود. در چند ماه گذشته عملا از سوي دولت گامهايي براي اين تعامل برداشته شد - مانند قرارداد IPC- اما مخالفت نمايندگان مجلس، آن دسته از نمايندگاني كه در دور بعد از سوي مردم انتخاب نشدهاند و به مجلس راه نيافتهاند، با اين قراردادها مانع از تداوم اين گامها بوده است. اما انتخاب مردم از طيف هواداران برجام و راهيابي آنها به مجلس دهم نشان ميدهد كه اين تغيير در فضاي اقتصادي هم بايد رخ دهد. در واقع مردم مجلس آينده را مجلس توسعهگرايي ميخواهند كه بتواند نقشه راه برجام را ادامه دهد.
آن سوی سیاست
امید ادیب در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
انتخابات هفتم اسفند همان طور که در ساحت سیاست داخلی کشور، اثرات گسترده ای خواهد گذاشت، «پیام»، «پیامدها» و «دستاوردها» ی بین المللی خاص خود را نیز خواهد داشت.
بخشی از علل این اثرگذاری بالا به ویژگی های منحصر به فرد این انتخابات، بخشی دیگر مربوط به شرایط منطقه و قسمتی هم مربوط به ویژگی های خاص دوران پسابرجام است. درباره پیام ها و علامت هایی که این انتخابات به بیرون از کشور مخابره می کند، چند محور قابل توجه است که بنا به اختصار مطرح می شود.
برگزاری دو انتخابات گسترده در دل التهابات خاورمیانه، آن هم بدون وجود کوچکترین مشکل امنیتی، پیام خود را به بازیگران بین المللی خواهد داد. کشوری که در 4 طرف خود شاهد گسترش روز افزون خطر تروریسم است، به راحتی از ماه ها قبل برای یک مسابقه ملی آماده می شود، این مسابقه را برگزار می کند و مردم سالاری خود را با بالاترین معیارهای روز جهانی به رخ دیگر کشورها، علی الخصوص شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس می کشاند. جمهوری اسلامی امروز مرز مبارزه با تروریسم را کیلومترها دورتر از خطوط مرزی خود تعریف کرده تا بتواند به راحتی دیدگاه های مردمش را درباره سلایق سیاسی مدیران کشور تحصیل کند. این امر بار دیگر نقش ایران را به عنوان لنگرگاه ثبات منطقه به اثبات می رساند؛ منطقه ای که امروز دیگر امنیت آن با امنیت دنیا ملازمه پیدا کرده است. این انتخابات همچنین جبهه مقاومت در منطقه را تقویت خواهد کرد.
انتقال بخشی از قدرت به بخشی دیگر آن هم به شکل مسالمت آمیز در بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم امری نادر است. اتفاقی که جمعه گذشته در ایران به خصوص در تهران افتاد این بود که بخشی از یک سلیقه سیاسی جای خود را به یک سلیقه دیگر داد تا با ورود هوای تازه به بهارستان، امکان ریل گذاری دقیق تر برای مسیر حرکت دستگاه اجرایی، بیش از پیش فراهم شود. در عین حال و برخلاف تمام سم پاشی های شبکه رسانه ای معاندین، نظام نیز هیچ ابایی از روی کار آمدن سلیقه جدید ندارد و اتفاقاً آن را فرصتی برای کارآمد تر شدن می داند. کما این که این رقابت های پرشور انتخاباتی و به عبارتی نحوه سیاست ورزی ایرانیان می تواند الگویی برای مردم منطقه ای باشد که اکنون به جای گفت و گو و صندوق رأی، حرف خود را با گلوله و تفنگ به هم منتقل می کنند.
یکی دیگر از پیام هایی که انتخابات هفتم اسفند به خارج مخابره می کند، خطاب به سرمایه گذاران دنیاست. واقعیت این است که سرمایه گذار اروپایی یا غربی در حالی که نزدیک به دو ماه از اجرایی شدن برجام می گذرد، هنوز در دوراهی سرمایه گذاری در بازار جذاب ایران مردد است. اگر چه بخشی از این تردید ناشی از عدم اطمینان به عملیاتی شدن تعهدات و مصوباتی است که دولت آمریکا برای رفع تحریم ها گذرانده، اما بدون شک ارائه یک نمایش کامل از مردم سالاری که در درجه اول نمایشگر ثبات سیاسی در نظام ایران است، می تواند در برون رفت آنها از این تردید کمک شایانی کند. شاید به همین دلیل بود که دیروز خبرگزاری رویترز اعلام کرد نتایج انتخابات مسیر سرمایه گذاری خارجی در ایران را افزایش می دهد.
در کنار همه آنچه گفته شد نباید از برخی دغدغه های موجود و واقعی غافل شد؛ نه دشمن دشمنی خود را کنار گذاشته و نه جایگاه ایران در نظام بین الملل به عنوان نظامی که طرحی نو برای شکستن هژمونی غالب دارد، تغییری کرده است. خطر نفوذ برای استحاله درونی این نظام مستقل که حالا به یک قدرت منطقه ای و یک بازیگر فعال جهانی تبدیل شده، دغدغه ای واقعی، مبتنی بر تجربه و به دور از هر گونه توهم است.
وظيفه سنگين مجلس دهم
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان به قلم دكتر يدالله جواني میخوانید:
ملت ايران با پشت سر گذاشتن يك جمعه پركار، برگ زرين ديگري بر افتخارات خود افزود و روز هفتم اسفندماه را به روز شكوه و تجلي مردمسالاري ديني تبديل نمود. مشاركت بيش از 60درصد واجدين شرايط براي رأي دادن در انتخابات، نشان از وحدت، انسجام، شور و نشاط ملي و پيوند ناگسستني مردم با نظام اسلامي دارد. نظام اسلامي با برخورداري از چنين پشتوانه مردمي، با سرعت مسير پيشرفت و قرارگرفتن بر قلههاي عزت و افتخار را ميتواند طي كند.
مسيري كه طي 37 سال گذشته پيموده شد و نتيجه آن پيشرفتهاي گوناگون در حوزههاي مختلف و تبديل شدن جمهوري اسلامي به قدرت اول منطقه راهبردي غرب آسيا شد؛ به بركت همين پشتوانههاي مردمي بود و بر همين اساس با تكيه بر همين مردم هميشه در صحنه و خالق حماسههاي ماندگار و زيبا، جمهوري اسلامي ميتواند با شتاب بخشيدن به سرعت پيشرفتهاي خود و ساختن ايران، تبديل به يك قدرت مؤثر و تعيينكننده بينالمللي باشد.
براي نيل به اين هدف راهبردي يعني «پيشرفت كشور»، مجلس شوراي اسلامي دوره دهم كه نمايندگان آن اكثراً مشخص شده و مابقي در مرحله دوم انتخابات در ابتداي سال 95 مشخص خواهند شد، وظيفه سنگيني بر عهده دارد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در پيام سپاسگزاري از مردم و مسئولان براي نمايش چهره درخشان و پراقتدار نظام مبتني بر مردمسالاري ديني به جهانيان در روز هفتم اسفندماه، نقشه راه مجلس دهم را ترسيم نمودند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين پيام از «پيشرفت كشور»، به عنوان يك هدف اساسي ياد كرده، لوازم و الزامات رسيدن به اين هدف اساسي را برشمردند. سرفصلهاي اين لوازم و نقشه راه كه به نوعي نقشه راه براي تمامي كارگزاران نظام محسوب ميشود، عبارت است از:
1 ـ خدمت صادقانه: خدمت به مردم اگر صادقانه باشد، يك عبادت محسوب ميشود. عبادتي كه بعد از ايمان به خدا و پرستش آن يگانه بيهمتا، نزد پروردگار اجري عظيم و پاداشي بزرگ دارد. مردم با مسئولان و كارگزاران نظام صادقانه رفتار ميكنند و اين حضور و مشاركت گسترده آنان در انتخابات كه در واقع، لبيك عمومي به فراخوان نظام به حساب ميآيد، از روي صدق و صفا بود. بر همين اساس مسئولان و خصوصاً منتخبين ملت در هفتم اسفندماه بايد از اين ملت به صورت شايسته تشكر نمايند. مقام معظم رهبري اين تشكر را در خدمت صادقانه به مردم، كشور و نظام ميدانند. «به مسئولان كشور چه انتخاب شوندگان براي مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان و چه دارندگان مناصب اجرايي در قواي ديگر و چه مسئولان در سازمانها و نهادها، يادآور ميشوم كه سپاسگزاري شايسته را در خدمت صادقانه به مردم، كشور و نظام اسلامي محقق سازند.»
2 ـ سادهزيستي: مسئول در نظام جمهوري اسلامي بايد سادهزيست باشد. زندگي اشرافي و گرفتار شدن در مسير تجملات، آفت بزرگي براي مسئولان به حساب ميآيد. كساني كه به عنوان منتخب ملت، به مجالس شوراي اسلامي و خبرگان راه يافتهاند، بايد بدانند كه رمز و راز خير دنيا و آخرت آنان، در سادهزيستي و دوري از اشرافيت و تجملات دنيايي است. مجلسي ميتواند به تحقق اهداف والاي انقلاب اسلامي و از جمله پيشرفت كشور كمك نمايد كه نمايندگان آن سادهزيست باشند. رهبر معظم انقلاب اسلامي چندي قبل در ديدار مردم نجفآباد فرمودند: «اگر مجلسي مرعوب غرب و امريكا باشد، به دنبال اشرافيت باشد، كشور را بدبخت خواهد كرد.» بنابراين نمايندگان منتخب، بايد بدانند صف سادهزيستي براي آنان، شرط موفقيت مجلس دهم براي حل مشكلات و سرعت بخشيدن به مشاركت در پيشرفت كشور است.
3 ـ پاكدستي: از نيازهاي ضروري امروزي جامعه اسلامي، يك مبارزه معقول، قانوني و قاطع با فساد در تمامي زمينهها ميباشد. واقعيت تلخ آن است كه در سالهاي پاياني دهه چهارم انقلاب اسلامي، همچنان در حال درجا زدن در مرحله سوم انقلاب اسلامي هستيم. بايد براي نيل به مرحله نهايي و تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي يعني همان تمدنسازي اسلامي و رسيدن به حيات طيبه، از مرحله دولتسازي اسلامي (مرحله سوم) عبور كنيم. داشتن مسئولان پاكدست براي مبارزه جدي با فساد، از لوازم دولتسازي اسلامي است. اميد است كه مجلس دهم، بتواند در كارنامه خود، افتخار مبارزه جدي با فساد در كشور را به ثبت برساند. مجلس دهم و نمايندگان اين مجلس، موقعي ميتوانند در مبارزه با فساد به صورت جدي عمل نمايند كه خود، پاكدست باشند.
4 ـ حضور پيوسته در جايگاه مسئوليت: كرسي مجلس امانتي چهارساله از سوي مردم به موكلين خود ميباشد. نمايندگان مجلس بايد اين فرصت چهارساله را براي عمل بر مبناي صلاحيتها و اختيارات و وظايف قانوني خود مغتنم شمرند. نمايندگاني در اين امر موفق خواهند شد كه در جايگاه مسئوليتي خود، حضوري پيوسته داشته باشند.
5 ـ ترجيح منافع ملي بر منافع شخصي و جناحي: رويكردهاي منفعتطلبانه شخصي، باندي و جناحي، از آفات خسارتبار برخي از مسئولان كشور در سطوح مختلف طي سالهاي گذشته بوده است، نمايندگان مجلس در حال شكلگيري دهم بايد به اين مهم توجه داشته باشند كه نماينده مردمي هستند كه به آنان رأي دادهاند. اين نمايندگان بايد خود را بدهكار و مديون مردم بدانند. نماينده از هر حوزهاي كه انتخاب شده باشد، نماينده ملت ايران محسوب ميشود و بايد از حقوق ملت و منافع ملي دفاع كند. لازمه موفقيت در دفاع از حقوق مردم، ترجيح منافع ملي بر منافع و خواستههاي شخصي و جناحي است. نمايندهاي كه خود را مديون حزب و جناح خود بداند و در هر موضوعي احساس وامداري به ديگران داشته باشد، هرگز نميتواند مدافع حقوق ملت باشد.
6- ايستادگي شجاعانه در برابر مداخلات بيگانه: نمايندگان مجلس شكل گرفته در دوره پسابرجام، بايد بدانند كه دشمن براي آنان دام گسترانده و به نوعي به دنبال نفوذ و تأثيرگذاري بر كانونهاي تصميمگير در كشور است. نمايندگان مجلس با هر نوع گرايش و سليقه سياسي بايد در مقابل مداخلات بيگانه و خصوصاً كشورهاي غربي، ايستادگي شجاعانهاي داشته باشند و در اين مسير هرگز مرعوب تهديدات دشمن نشوند.
7- واكنش انقلابي به بدخواهان و خائنان: ملت، كشور، نظام و انقلاب اسلامي بدخواهان و خائناني دارند كه هر لحظه در پي فرصت براي ضربه زدن ميباشند. نمايندگان مجلس بايد نسبت به اين جماعت بدخواهان و خائنان واكنشهاي انقلابي به هنگام داشته باشند.
8- منش جهادي در انديشه و عمل: در شرايط كنوني كشور و انقلاب، پيشرفت كشور با توجه به توطئهها و نقشههاي دشمنان، جز با كار جهادي و تفكر جهادي مسئولان ممكن نيست. مجلس دهم بايد در انديشه و عمل پرچمدار منش جهادي باشد. حماسههاي بزرگ در حوزههاي گوناگون كشور از قبيل اقتصادي، علمي، فناوري و فرهنگي در پرتو تفكر و عمل جهادي حاصل خواهد شد. مردمي كه خالق حماسههاي بزرگ همانند حماسه انتخابات هفتم اسفند هستند از مسئولان و منتخبان خود، انتظار حماسهآفريني براي حل مشكلات كشور و پيشرفت ايران دارند. مجلسي ميتواند حماسهآفرين باشد كه نمايندگان آن خالصانه براي خدا و در راه خدمت به خلق خدا گام بردارند.
9- صيانت از استقلال و عزت ملي: از توصيههاي راهبردي مقام معظم رهبري به مسئولان و خصوصاً نمايندگان منتخب مردم براي مجلس دهم، صيانت از استقلال و عزت ملي است. اكنون مردم چشمانتظار حل مسائل اقتصادي و مشكلات معيشتي خود ميباشند. مسائل اقتصادي اولويت اول كشور است، اما نكته مهم اين است كه مسئولان براي پيشرفت كشور و حل معيشت مردم، بايد مراقب باشند چوب حراج بر استقلال و عزت ملي زده نشود. غرب اكنون طمع كرده و تصور ميكند كه براي نفوذ در ايران فرصتي يافته است. بنابراين نمايندگان و ديگر مسئولان كشور، اين بخش از پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي را بايد جدي بگيرند: «پيشرفت صوري و منهاي استقلال و عزت ملي پذيرفته نيست، پيشرفت به معني حل شدن در هاضمه استكبار جهاني نيست و حفظ عزت و هويت ملي جز با پيشرفت همهجانبه و درونزا دست يافتني نيست. مجلس آينده درباره اين سرفصلهاي مهم وظايف سنگيني بر عهده خواهد داشت و اميد است كه نصاب پاسخگويي در برابر خدا و مردم را در آن مشاهده كنند.»
مردم شناس باشید
در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
با پایان یافتن شمارش آراء و اعلام نتایج انتخابات مجلس شورای اسلامی، اکنون زمان ارزیابی عملکردها فرا رسیده است. اگر این ارزیابی توسط خود داوطلبان نمایندگی مجلس، اعم از آنها که در انتخابات هفتم اسفند رای آوردهاند و آنها که رای نیاوردهاند، و جناحها و گروهها و احزاب حامی آنها صورت بگیرد، بهتر است. این، دستور پیشوایان دینی است که فرمودهاند «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» قبل از آنکه عملکردتان ارزیابی شود خودتان این ارزیابی را انجام دهید.
شاید فلسفه دستور حکیمانه «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» این باشد که عملکرد خود را ارزیابی کردن میتواند زمینه را برای تجدیدنظر در اقدامات نادرست و تقویت اقدامات درست فراهم نماید. هر چند ممکن است افرادی هم وجود داشته باشند که گذشته را چراغ راه آینده قرار نمیدهند و بر ادامه راه نادرست خود اصرار میکنند، ولی عمل به دستور حکیمانه ارزیابی عملکرد خود حتی برای همان افراد نیز میتواند راهی برای نجات آنها از این وضعیت نامطلوب باشد.
نتایج انتخابات هفتم اسفند نشان داد شناخت بسیاری از فعالان سیاسی کشورمان از مردم شناخت درستی نیست. عدهای از آنها در نهایت غرور و خود شیفتگی فکر میکردند مردم در هر حال با آنها هستند و به آنها رای خواهند داد. با همین محاسبه غلط بود که با رقبای خود رفتار متکبرانهای داشتند و بداخلاقیها را به اوج رساندند. عدهای از این افراد و بعضی گروهها و احزاب حاضر نشدند به حرف مردم گوش بدهند و مطالعهای در افکار و اندیشههای مردم داشته باشند و با آنچه در جامعه میگذرد آشنا شوند و سپس سخن بگویند و درباره این و آن موضعگیری کنند. با همین غفلت و خودمحوری به هر کس که توانستند تاختند، هر طور که مایل بودند تصمیم گرفتند و در عین حال پیشگوئی کردند که پیروز میدان رقابت سنگین انتخابات خواهند بود!
طرفه اینکه درست در همان زمان که این فعالان سیاسی برای خود و به اندازه قد وقامت خود میبریدند و میدوختند. مردم درحال رصد کردن گفتارها و کردارهای آنها بودند و برای آشنا ساختن آنان با واقعیتها برنامهریزی میکردند. مردم با خود میگفتند درست است که فعلاً شما میداندار هستید و ریش و قیچی در اختیار شماست ولی روز واقعه که فرا برسد، هر یک از شماها مثل ما فقط یک رای دارید و آن روز است که ما میتوانیم حرف خودمان را به گوش شما برسانیم. و سرانجام روز واقعه فرا رسید و مردم حرف خود را زدند.
اینجا دیگر جائی نبود که کسی بتواند انگشتها را به گوش خود فرو کند تا حرف دیگران را نشنود. رای، سخن خاموشی است که به هر گوشی وارد میشود و هیچکس نمیتواند آن را نشنود و یا خود را به نشنیدن بزند. تمام امکانات سمعی و بصری و فضاهای کاغذی و مجازی نیز که تا دیروز در اختیار خودشیفتگیها و خودشیفتگان بودند، ناچار میشوند در اختیار صدای آراء مردم قرار گیرند و واقعیتهای باورنکردنی را به سمع و نظر حضرات برسانند. دست و پا زدنهای فریبکارانه برای وارونه جلوه دادن واقعیتها هم در این فضا بیفایده است و هیچکس چارهای جز پذیرش واقعیت ندارد.
حالا که مردم در روز واقعه حرف خود را به گوشها رساندند، فعالان سیاسی باید آنچه از مردم شنیدهاند را درس سیاست بدانند و به آنچه از مردم آموختهاند پای بندی نشان بدهند. انتخابات هفتم اسفند برای کسانی که نتوانستند رای مردم را به دست بیاورند این درس را دارد که تلاش کنند مردم را بشناسند. مردم ایران در طول 37 سال گذشته نشان دادهاند بسیار کم توقع و در عین حال آماده فداکاری برای کشور و نظام و انقلاب اسلامی هستند. همین حضور مردم در انتخابات هفتم اسفند بهترین نشانه وفاداری و فداکاری آنهاست. این مردم با حضور پرشور و آراء با معنای خود به فعالان سیاسی گفتند خواهان دعوا و درگیری نیستند، بداخلاقی را نمیپسندند، تحت تاثیر شعارها و انگ زدنها قرار نمیگیرند و به کسانی که با این شگردها درصدد به دست آوردن آراء آنان باشند روی خوش نشان نمیدهند. مردم میخواهند هر کس در هر جا هر مسئولیتی برعهده دارد، چارچوبهای قانونی و اخلاقی را رعایت کند، حریمها را حفظ نماید و برای حذف کردن رقیب به شگردهای غربی و غیراسلامی متوسل نشود. اگر همین درس ساد را که حتی دبستانیها هم میفهمند فعالان سیاسی ما از انتخابات هفتم اسفند بگیرند، بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد.
این درس برای کسانی که مردم به آنها در این انتخابات رای دادهاند و مجوز ورود به مجلس دهم را دریافت کردهاند نیز آموختنی است. تجربه نشان داده است که وقتی افراد بر روی صندلیهای نرم و فراخ مجلس مینشینند خود را در مقابل دوربینها میبینند و بلندگو در اختیارشان قرار میگیرد، حالی به حالی میشوند مگر آنها که اهل تهذیب نفس باشند و زمام نفس اماره را دردست و اختیار خود داشته باشند. به همین دلیل، به کسانی که در انتخابات هفتم اسفند رای آوردهاند توصیه میکنیم از هم اکنون بخشی از وقت خود را صرف شناخت مردم کنند و بخش دیگری را به تهذیب نفس اختصاص دهند تا عنان نفس اماره را از کف ندهند و مجلس را محل خدمت به مردم بدانند نه خدمت به خود و این واقعیت را نیز بدانند که مردم با هیچکس قوم و خویشی ندارند و افراد را به نوبت امتحان میکنند. رگ رگ است این آب شیرین واب شور – برخلایق میرود تا نفخ صور.
انتخابات مدیون شماست
حسین قدیانی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
از یک زاویه میتوان اظهارنظر آقای مرعشی را به فال نیک گرفت بلکه بنشینیم و ببینیم «توسعهنیافته سیاسی» کیست. آیا چون اکثریت ملت ایران به نومحافظهکاران- که به غلط اصلاحطلب یا اعتدالی خوانده میشوند- رای ندادند، میتوان ایشان را عقبمانده سیاسی خواند؟ و آیا چون مردم شمال تهران با استفاده از حضور نهچندان پررنگ پایینشهریها، توانستند موجبات پیروزی نومحافظهکاران را فراهم کنند، دارای بلوغ سیاسی هستند؟ این یک نوع واکنش به پیروزی و شکست در انتخابات است، یک نوع هم آن است که ما از جناب زاکانی دیدیم. آنجا که در کنار 29 اصولگرای دیگر در تهران شکست خوردند اما هرگز این باخت را بهانه تمرد از اخلاق و ادب نکردند.
آری! ثبت شد این جمله که ما رای مردم را به خوب و بد تقسیم نمیکنیم. حال کافی است نگاه آقای مرعشی به شکست نومحافظهکاران در سراسر ایران را مقایسه کنیم با نگاه دوم.گمانم از ورای این قیاس، «عقبمانده سیاسی» خود به خود خودش را نشان میدهد. عقبمانده سیاسی، یعنی کسانی که مردم را تنها و تنها به شرط رای دادن به جماعت خود میخواهند. اگر مردم تهران 3 دوره متوالی رای به اصولگرایان دهند و ایشان را روانه بهارستان کنند، حتما از نظر سیاسی عقبمانده یا توسعهنیافته هستند لیکن کافی است چون 7 اسفندی، اسفند خود را به نفع نومحافظهکاران دود کنند.
آنجا میشوند فهیم، دارای بلوغ سیاسی، محترم! روز اگر دوم خرداد باشد، همین مردم که اکنون توسط حضرات «عقبمانده سیاسی» خوانده میشوند، لابد باید «جلوداران عرصه سیاست» خطاب شوند اما خدا نکند همین مردم، آرای اکثریت را حکایت سال 88 رهسپار صندوق فلانی کنند؛ هم فتنه علیه کلیت آرا آزاد است، هم لگدپراندن به آرای اکثریت آزاد است، هم نشانه رفتن اصل نظام آزاد است، هم دمیدن در بوق سراسر دروغ تقلب آزاد است، هم بیاحترامی به جمیع مقدسات آزاد است و هم همه چیز که حضرات نومحافظهکار میخواهند! لذا مصداق تام و تمام عقبمانده سیاسی، نه ملت سلحشور ایران که خاندان اشراف است. آنجا که سال 88 با نوشتن نامه سرگشاده علیه جمهور، فتنه علیه انتخابات را کلید زد و آنجا که حتی دست بردار از سر همین رئیسجمهور فعلی هم نیست!
یک روز میگوید «روحانی 3 درصد بیشتر رای نداشت و با حمایت من رئیسجمهور شد» و دگر روز میگوید «اصلا فرد مدنظر من، نه روحانی که یکی دیگر بود»! اینها که برشمردم، هم مصداق عقبماندگی سیاسی است، هم مصداق بیاخلاقی سیاسی و هم مصداق عدم تقوای سیاسی. لیکن اوج توسعه سیاسی- به معنای رعایت قواعد بازی سیاست- آنجا بود که سال 92، تنها یک اختلاف هفت دهم درصدی فرد پیروز را معین کرد اما نامزدهای جناح اصولگرا، اولین نفراتی بودند که به جناب روحانی تبریک گفتند. پس تصور کردن خود به عنوان محور حق و آنگاه سنجیدن خوب و بد ملت با این محور، در وهله نخست موید همین بلوغنیافتگی در مقوله سیاست است!
سیاست بیپدر و مادر، از قضا همین است؛ همین که تو برداری شهرستانیها را فاقد بلوغ سیاسی بخوانی به این جرم که اکثریتشان به جریان حضرت عالی نظر مساعد نشان ندادهاند. باورم هست «فتنه» نشأت از همین نگاه متکبرانه میگیرد. تو با این نگاه لازم باشد این حق را هم به خود خواهی داد که علیه آرای عقبماندههای سیاسی(!) دست به شمشیر فتنه ببری، نه رایشان را قابل خواندن بخوانی، نه حتی خودشان را آدم بدانی! پرواضح است که «تهران» نام یکی از شهرهای «ایران» است! حضرات اما طوری علیه ساکنان سایر شهرها گارد گرفتهاند کانه «ایران» نام یکی از شهرهای «تهران» است!
مجلس خبرگان رهبری ایضا مجلس شورای اسلامی، مجالسی متعلق به همه مردم ایران هستند و صدالبته اگر افرادی، تنها ناظر بر رای مردم شریف و عزیز تهران- روی این «شریف و عزیز» تاکید مضاعف دارم- بخواهند برنده و بازنده انتخابات را معین کنند از جمله مصادیق «عقبمانده سیاسی» هستند.
اما سخنی با گروه قلیلی از دوستان خودی. کوفه خواندن تهران، بیتعارف بیانگر نوعی «بیمعرفتی سیاسی» است. یعنی چه این حرفها؟ چطور مردم تهران وقتی 3 دوره مجلس را به افراد همسو با ما میسپارند، شهیدپرور و ولایی و اهل درد و با معرفت خوانده میشوند اما کافی است باری علیه من و ما رای بدهند!
اگر به «تلک الایام نداولها بین الناس» ایمان داریم، لاجرم باید اندکی تامل کنیم و بعد از سبک و سنگین کردن حرف مد نظر، تحلیل خود را به رشته تحریر درآوریم. لذا صمیمانه از این دوستان عزیز میخواهم که «صبوری» را هم به «بصیرت» خود اضافه کنند. اولا صبر و بصر همواره با هم آمدهاند، ثانیا بساط این انتخابات را نظام جمهوری اسلامی پهن کرده. اگر به بهانه رای شهرستانیها به اصولگرایان حق نداریم ملت ایران را «عقبمانده سیاسی» بخوانیم، به بهانه رای تهرانیها به گروه مخالف خود هم حق نداریم حرفهای نازیبا بزنیم که دست آخر، جز به نتایجی زشت منجر نخواهد شد.
این همه که نوشتم اما مقدمهای بود برای این متن که در ادامه، خطاب به مولایمان امام خامنهای خواهم نوشت.
آقاجان! دشمن گمان میکرد بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 دیگر در این نظام الهی خبری از انتخابات نخواهد بود لیکن ایستادگی شما پای آن انتخابات، پای آن کلیت 40 میلیونی و پای آن اکثریت 24 میلیونی، باعث شد بعد از 88، این دومین انتخابات مجلس در نظام مردمی جمهوری اسلامی باشد. شما در پیام خود، از ما ملت، از وزارت کشور و از شورای نگهبان تشکر کردید، اما راستش را بخواهید «از بد حادثه میترسیدیم! تو به ما جرأت توفان دادی!»
آقاجان! اگر همه هم و غم دشمن بر این استوار شده که ما در راه دفاع از ولایت فقیه، خسته شویم، دشمن این را بداند که ما در این راه روحاللهی، از هیچ چیز خسته نخواهیم شد. شما آن روز، از همه ملت، حتی از زاویهداران با نظام خواستید بیایند و رای دهند اما حضرت آقا! تا در این مرز و بوم بسیجی هست، شما هرگز از داعیهداران دروغین «جانم فدای ایران» نخواهید خواست که حتی اگر نظام را قبول ندارند، یعنی فقط منباب ملیگرایی، بروند به میدان جنگ با لعین داعشی که چشم طمع دوخته به مرز مقدس ما.
آقاجان! رای را آسان میتوان داد، آنچه اما از این هم آسانتر است، این است که بسیجی به عشق امام خود، از زن و زندگی بگذرد و برود جبهه شام، تا دشمن را در همان بیرون مرزها نگهدارد. آقاجان! تاریخ خواهد نوشت که روز 7 اسفند شماری از بسیجیان شما، در خط مقدم جنگ با لعین داعشی، مجال شرکت در انتخابات پیدا نکردند تا حتی زاویهداران با نظام هم بروند و در نهایت امنیت، رای خود را درون صندوق بیندازند! بالاتر از این چه افتخاری یک نظام میتواند داشته باشد؟! راستی علمدار ولایت! بسیجیان فدایت ... فدای یک لبخند شما ای نایب بر حق مهدی موعود.
برداشت اول از پيام انتخابات هفتم اسفند 94
دکتر حامد حاجي حيدري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
* قضيه: - در کمبود ابزارهاي پر هزينه سنجش اجتماعي، انتخابات، براي تحليلگران اجتماعي حکم گنجي را دارد که تحليل پيامهاي آن، با زحمت اندکي، اطلاعات بسيار ميافزايد. از اين قرار، يکي از دغدغههاي هر تحليلگر اجتماعي تا ماهها پس از هر انتخابات و بهويژه انتخابات پارلماني که اطلاعات وسيعي را به طور جزئي ارائه ميدهد، بايد اين باشد که اين پديده را به خوبي مورد تفسير و بازبيني مجدد و مکرر قرار دهد. رودخانهاي انباشته از ريزه ريزههاي طلاست که بايد مدام و مدام بررسي شود و از آن، نکتههاي زرين استخراج گردد. - و اين انتخابات ... - انتخاباتي عجيب و پر معنا بود ...
* بسط قضيه؛ عجب انتخابات عجيبيه!
- همانند انتخابات دهه 1970 ميلادي به بعد در اغلب ممالک توسعهيافته يا رو به توسعه دنيا که طي آنها، چهرهها و احزاب عجيب و قريب، بدون سياستها و سياستمداران راه گشا، به وفور به قدرت ميرسند، اين انتخابات هم انتخابات عجيبي است. خيلي عجيب، و به گمان من نشاندهنده آشفتگي گسترده در سطح نخبگان سياسي و اجتماعي و مدني و فرهنگي اين کشور است؛ نخبگاني به لحاظ فلسفي پستمدرن، به لحاظ روانشناختي قدري عصبي و پرخاشگر، به لحاظ عقيدتي قدري نامستحکم، و به لحاظ اخلاقي قدري نحيف. اداره کشوري که نخبگان سياسي و احزاب آن تا اين اندازه به مثابه لايهاي متمايز، اينچنين از هم گسيختهاند دشوار است. در اين رابطه، يک بلاگر، مطلب کوتاهي نوشته که علاوه بر اينكه مطايبه آميز، و براي تحليلگران اجتماعي آموزنده است، ارزش تاريخي هم داردو برخي رويدادهاي عجيب و نامعقول اين دوره را آشکار ميسازد. او مينويسد:
من که عمرم قد نميده (متولد پنجاه و هفت)، اما فکر نکنم تا حالا هيچ انتخاباتي انقدر سخت بوده باشه!
آخه الان:
- فلاني که سر ليست اصلاحطلبهاست، ميگه اولويت ما رفع حصره، بعد فلاني که سال هشتاد و هشت ميگفت موسوي و کروبي بايد اعدام بشن هم توي اين ليسته!
- اصلاحطلبها، الان با دو تا وزير اطلاعات سابق که بهشون سر قضيه منتظري و قتلهاي زنجيرهاي فحش ميدادن، دوست شدن و اونا رو گذاشتن توي ليست خبرگانشون.
- فلاني که توي دولتش با تصويب قراردادهاي کار سه ماهه باباي کارگرا رو درآورد، توي ليست مورد حمايت خانه کارگره!
- فلاني که توي مجلس هشتم با سهميه احمدينژاد توي ليست اصولگراها بود، الان توي ليست اصلاحطلبهاست.
- شعار اصلاحطلبها رفع مشکلات معيشتيه اما مرتبطترين آدم توي ليستشون با اقتصاد، دختر صفدر حسينيه که اون هم ربطش اينه که باباش وزير اقتصاد دولت احمدينژاد بوده يه زماني.
- فلاني که قائم مقام جامعه روحانيت گفته گوشت و پوست و خونش از جريان اصولگراييه، توي ليست اصلاحطلبهاست!
- بي بي سي که تا حالا ميگفت: توي انتخابات ايران تقلب ميشه و همه چيز از قبل معلومه، تو اين انتخابات ميگه شرکت کنيد و حتي ميگه به کي راي بديد و به کي راي نديد.
- رئيس فراکسيون مثلاً اصولگراي رهروان ولايت توي ليست اصلاحطلبهاست!
- از اون ور آدمايي مثل ابوترابي که موافق برجام بودن توي ليست اصولگراها هستن.
ديديد؟ خداوکيلي انتخابات عجيبيه ...
* کنکاش در قضيه:
تز 1.
- لازم است نوعي هماهنگي و توازن ميان آگاهيهاي سياسي مردم و رشد و بالندگي سياستمداران، برنامه ريزان و نهادهاي سياسي برقرار باشد. مشارکت سياسي هرگز يک سويه نيست و بسان داد و ستدي فعال و جدي ميان حکومت و مردم محسوب ميگردد که در واقع، اين امر، هدف اساسي مشارکت سياسي نيز ميباشد.
با نگاهي دقيق به عوامل پيروزي انقلاب اسلامي که با انقلاب جهاني ارتباطات مصادف شد، بايد تأکيد کرد که همان گونه که افزايش ميزان آگاهيهاي مردم در تمامي سطوح بويژه در زمينههاي سياسي يکي از دلايل وقوع انقلاب بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي همين عامل سبب گرديد تا مردم خواهان شرکت بيشتر در امور اجتماعي-سياسي و تأثير گذاشتن بر تصميمگيريهاي حکومتي باشند.
- به بيان ديگر، نخبگان و مردم در موضوع مشارکت سياسي به يکديگر وابستهاند به نحوي که پويايي هر يک ميتواند سرعت رشد ديگري را افزايش داده و عقب ماندگي آنان رکود ديگري را به همراه داشته باشد. واقع آن است که ساختار نخبگي ما بويژه در احزاب و گروههاي سياسي و حتي در سطح فعالان فرهنگي، به شکل پر مخاطرهاي، نسبت به روندهاي مشارکت سياسي در کف جامعه عقب است و نميتواند گزينههاي مناسبي به مردم ارائه دهد.
هر اندازه توازن بين خواست مشارکت مردم با ظرفيتهاي نخبگان، بهتر برقرار شود تعامل ميان مردم و حکومت در شکل مسئولين حکومتي، سياستهاي اتخاذ شده و نظام به مثابه يک کل، بهتر و مفيدتر برقرار خواهد شد.
تز 2.
بايد پذيرفت که به جهت ماهيت پيشرفتهاي مدرن، نوع مشارکت سياسي مردم در اقشار متوسط شهري، بويژه در دو شهر شديداً مهاجرپذير يعني تهران و کرج، طي سالهاي اخير متفاوت شده است. اين مردم عمدتاً مهاجر، و نسبتاً گسيخته از سنتها و خويشاوند و بوم، نسبت به گذشته، به مطالبات اقتصادي، اجتماعي، سياسي خرد و فردي خويش اهميت بيشتري ببخشند.
بنابراين، هر چه اين روند پيش ميرود، تنها شعارهاي ريز و جزئي، نيرو و انگيزه اصلي مردم براي مشارکت سياسي و به طور خاص، شرکت در انتخابات خواهد شد. امروزه، براي اين قشر متوسط شهري عموماً مهاجر، شرکت در انتخابات بيشتر در جايگاه خاص خود تعريف و تفسير ميشود، جايگاهي که در آن رأي دادن، تبادل متقابلي ميان مردم و داوطلبان نمايندگي بر سر امور جزئي و شديداً انضمامي است. بنا بر اين، لازم است، معقول بودن بده بستاني در رابطه مردم و گروههاي سياسي بر اساس وظايف و مسئوليتهاي طرفين، همواره مد نظر باشد، و الا، واکنشهاي غير قابل ادراک ميان طرفها بروز ميکند. همواره، نخبگاني هستند که تصوري از مبادله انضمامي و يک به يک با رأي دهندگان ندارند، ولي، بايد به اين نحو مبادله عادت کنند.
لا اقل شرايط اين طور ايجاب ميکند.
گسترده شدن ارتباطات، اطلاعات جزئيتر و گذراتري را در اختيار شهرنشينان قرار داده است، طوري که همه چيز، به سرعت به واحدهاي کمي مانند شمار بازديد و شمار لايک، تبديل ميشود. بنابر اين گفتارها، سياستمداران، بايد حساستر و دقيقتر گام بردارند. بنا بر اين، تحليل موضوع مشارکت سياسي مردم، در اقشار متوسط شهري، حول دو محور آگاهي انضمامي و خرد و ريز شهروندان و ميزان پاسخگويي نخبگان و گروههاي سياسي قابل تبيين و تفسير ميباشد.
* تز 3.
مردم ايران، اعم از شهري و غير شهري، طي سي و پنج سال گذشته، نحوي از «فرهنگ» و دقيقاً «فرا+هنگ» مشارکت سياسي را شکل دادهاند، که خصال ويژه تاريخمند خود را دارد، و به سادگي و با تعميمهاي ساده قابل درک نيست؛ براي فهم عميق آن، بايد کاوشهاي بسيار انجام داد. در مسير اين کاوش، نکته مهم و گام اول، آن است که بپذيريم که قضيه به قدر زيادي با آنچه در استدلالهاي ظاهراً منطقي سياستمداران بيان ميشود متفاوت است؛ گستردگي و عظمت امر سياسي، به قدري است که هر تحليلگر از ديد خود، مبنايي ميسازد که آن مبنا از يک ديد وسيعتر، تنها بخشي از مسئله را پوشش ميدهد.
براي فايق آمدن به معضل پيچيدگي امر سياسي، بايد به دو امر متشبث شد؛ يکي، تجديد ساختار ميانرشتهاي علوم انساني، به نحوي که ماهيت راهبردي و عملياتي و مؤثرتري بيابند، و ديگري، تجديد ساختار امر سياسي، حول تشکل نظام «هيئتهاي سياسي»؛ عامداً از مفهوم «هيئتهاي سياسي» به جاي «احزاب سياسي» بهره بردم، چرا که به نظر ميرسد که ما براي فيصله بخشيدن به خلأ حضور حزب در سپهر سياسي خود، عميقاً و اکيداً به يک الگوي بومي احتياج داريم که به خوبي در هيئتهاي ديني خود را نشان ميدهد.
به هر تقدير، ما به يک الگوي بومي براي تجميع نظرات مردم براي سامان و نسق بخشيدن به ايدهها و راه حلهاي سياسي نياز داريم. بدين ترتيب، سطح پيچيدگي امر سياسي، به نحو قابل قبولي افزايش خواهد يافت، طوري که کفاف مطالبات ريز و انضمامي اقشار متوسط و مهاجر شهري را بدهد. هيئتهاي سياسي در حالي که نقش سازمان دهنده، برنامهريزي کننده، آگاهيبخش، نشاط آفرين و برانگيزاننده را به عهده دارند به تأثيرگذاري مؤثرتر بر تصميمگيريها و نظارت بر عملکردها نيز کمک ميکنند. بدون هيئتهاي سياسي، مشارکتها و آگاهيهاي سياسي شهرنشينان، تنها از رهگذر تجربههاي طولاني و پر هزينه رشد خواهد يافت، چيزي شبيه به روش آزمون و خطا در انتخابات مختلف که سبب تجربه اندوزي ميشود، و البته هزينههاي کلاني نيز به دنبال دارد، مثل انتخابات هفتم اسفند 94 (توأم با برخي اقتباسهاي آزاد و انشائي از محمد رحيم عيوضي).
*******
جنوب سوریه رویای جدید آمریکا
سعدالله زارعی در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
این روزها صحبت از ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» در جنوب سوریه است و بعضی از محافل سیاسی گفتهاند در این رابطه بین آمریکا و روسیه توافقی صورت گرفته است در عین حال ضمن آنکه صحت چنین خبری محل تردید است ولی در صورت وقوع چنین پدیدهای باید شاهد تحول کیفی مهم در پرونده سوریه باشیم. در این رابطه نکات مهمی وجود دارد:
1- غرب مدتهاست که پرونده ایجاد منطقه پرواز ممنوع شمال سوریه را در دستور کار دارد اما در عمل به جایی نرسیده است. پس از عملیات پیروزمند نصر در غرب منطقه حلب امکان اجرایی شدن ایجاد این منطقه از بین رفت و از این رو بحث ایجاد منطقه مزبور در جنوب، یک طرح جایگزین با هدف ایجاد توانمندی زمینی برای اداره پرونده سوریه به حساب میآید. این منطقه شامل سه استان قنیطره، درعا و سویدا میشود. مساحت این سه 10480 کیلومتر مربع یعنی به اندازه مساحت لبنان و نزدیک به دو میلیون نفر جمعیت در خود جای داده است. این منطقه از دو جهت مهم است یکی قرار داشتن در مجاورت مناطق اشغالی رژیم صهیونیستی و دیگری نزدیک بودن این منطقه به پایتخت از این منظر ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب در جای خود دارای ارزش راهبردی است، هر چند به پای منطقه حلب نمیرسد.
2- صحبت از ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب، نقشه شیطانی آمریکاییهاست براساس آنچه گفته شده است، آمریکاییها در ملاقات با مقامات وزارتخارجه روسیه وانمود کردهاند که هدف اصلی از ایجاد این منطقه در جنوب، صیانت از امنیت اسرائیل میباشد و تهدیدی علیه دمشق و دولت دوست روسیه در دمشق نخواهد بود. آمریکاییها به خوبی میدانند که روسیه یکی از عوامل عدم شکلگیری منطقه پرواز ممنوع یا امن در شمال سوریه با محوریت حلب، بوده و در نهایت با کمک این کشور، جبهه مقاومت بر موقعیتهای استراتژیک استان حلب سیطره پیدا کرده است. علت اصلی مخالفت روسیه در ایجاد منطقه امن شمال، از یک سو تهدیدآمیز بودن ایجاد چنین منطقهای برای دمشق و از سوی دیگر حساسیت این کشور روی ترکیه بوده است. آمریکاییها در مذاکرات خود وانمود کردهاند که ماموریت طرح منطقه پرواز ممنوع جنوب اساسا از شمال متفاوت است و حال آنکه هیچ تفاوتی در هدفگذاری این دو منطقه وجود ندارد. دلیل مهمی وجود دارد که نشان میدهد فعل و انفعالات جنوب تاثیری در بهم خوردن امنیت به ضرر رژیم صهیونیستی نداشته است. در واقع براساس آنچه منابع رژیم صهیونیستی به تکرار گفتهاند در طول دوره نزدیک به 50 ساله اخیر - از زمان وقوع جنگ شش روزه 1967 - که بین دولتهای دمشق و تلآویو «آتشبس» برقرار بوده، بیش از اسرائیل سوریه شرایط آتشبس را رعایت کرده است. اسرائیل در جنگ شش روزه 80 درصد استان قنیطره را به اشغال خود درآورد اما در طول این دوران سوریه هیچگاه برای بازپسگیری این مناطق - موسوم به جولان و جبلالشیخ - اقدام عملی نکرده است.
رعایت شرایط آتشبس بین دولت سوریه و رژیم صهیونیستی حتی از سوی همپیمان سوریه یعنی حزبالله هم مدنظر قرار داشته تا جایی که علیرغم آنکه ارتش رژیم صهیونیستی در روز 28 دیماه سال گذشته در «مزرعه الامل» در منطقه قنیطره به یک یگان از حزبالله که مشغول طراحی عملیات علیه تروریستها بود، حمله کرد اما حزبالله پاسخ این رژیم را در خاک لبنان داد. اگر گفته شود که تهدیدات امنیتی دولت تلآویو تنها از سوی حزبالله لبنان صورت نمیگیرد بلکه گروههای تروریستی نظیر جبهه النصره به تهدیدی بزرگتر علیه اسرائیل تبدیل شدهاند، باید گفت براساس اسنادی که از سوی رهبران گروه داعش منتشر شده است، سرویس اطلاعاتی اسرائیل و رهبران گروه النصره به توافق رسیدهاند. عکسهای زیادی هم وجود دارند که نشان میدهند مجروحان تروریست در بیمارستانهای شمالی رژیم صهیونیستی مداوا میشدند. پس هدف از بحث ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب سوریه، رفع نگرانیهای امنیتی اسرائیل نیست.
3- آمریکاییها از روابط دیرینه روسیه با رژیم اسرائیل برای تاثیرگذاری محوری خود استفاده مینمایند. آمریکا میداند که روسیه برخلاف آنکه اهمیت چندانی به کاهش روابط و مناسبات خود با ترکیه نمیدهد اما حفظ روابط سنتی خود با اسرائیل را برای منافع خود مهم ارزیابی میکند. رژیم صهیونیستی به دلیل اتصال با شبکه یهودی میتواند روی روسیه اعمال نفوذ کند این در حالی است که این کشور از تاثیر بداخلاقیهای سران یهود خبر دارد. گفته میشود نزدیک دو میلیون از روستبارها در سرزمین فلسطین و تحت قیمومت دولت یهودی قرار دارند این در حالی است که اکثر یهودیان روستبار در سرزمینهای اشغالی غریبه به حساب میآیند.
در این بین روسیه به گمان اینکه رابطه مسکو- تلآویو تنظیم کننده و ارزشدهنده به مناسبات مسکو با اعراب است، همواره درصدد بوده است تا از این کارت استفاده کند.
4- منطقه جنوب تفاوتهای عمده و اساسی با منطقه شمال دارد. اگر آمریکاییها بتوانند در استانهای جنوبی به منطقه پرواز ممنوع دست یابند، در واقع از تعداد بازیگران فعال در این حوزه کاسته میشود و مدیریت پروندهای با حذف رقبای اصلی آسانتر میگردد. انتقال منطقه امن به جنوب در واقع خلاص شدن از نقشآفرینی ترکیه، کردها، داعش و علویها میباشد. منطقه جنوب از طرفهای مختلف به حوزه عربی اتصال دارد و غیر اعراب در این منطقه سکونت ندارند با این وصف حذف بازیگران غیرعرب از روند تحولات امنیتی سوریه کار را برای مدیریت پرونده توسط آمریکا فراهمتر میکند.
5- اما طرح این موضوع در این زمان، اهمیت خاص خود را دارد. اسرائیلیها به شدت از عملیات نصر که حدود یک ماه پیش به نقطه مطلوب خود رسید، وحشت کردند و از این رو بود که با صراحت از حل و فصل پرونده امنیتی به نفع اسدابراز مخالفت نمودند. این نشان میدهد که همانطور که گفته شد آمریکاییها تلاش میکنند تا جغرافیای تهدید را جابجا کرده و اصل تهدید را حفظ نمایند. اما در اینکه آیا آمریکاییها میتوانند بطور واقعی و فعال منطقه پرواز ممنوع را در جنوب به وجود آورند یا نه، تردیدهای جدی وجود دارد. آمریکا در طرح اولیه خود به نقش کشورهای دیگر و بطور خاص اردن اشاره دارد و متن و جزئیات طرح از این نکته حکایت میکند که آمریکا بنا دارد، این منطقه را در نهایت به اردن بسپارد و ترتیبات آینده امنیتی و سیاسی آن را به توافقات دولتی بین تلآویو و امان موکول نماید. اگر خوب به انتهای ماجرا نگاه بیاندازیم با یک اسرائیل مواجه میشویم که 10/000 کیلومتر مربع را به تصرف درآورده و پس از 50 سال - از آخرین جنگ - یک بار دیگر بزرگتر شده است. در واقع همه میدانیم که نام بردن از اردن در این پرونده با هدف انحراف اذهان اسلامی عربی صورت میگیرد و در واقع آن که در این میدان محور عملیاتی بوده و میوههای این درخت را میچیند، رژیم صهیونیستی است.
6- اما برخلاف تصور مقامات پنتاگون، ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب سوریه آنچنان کار سادهای هم نیست. درست است که مخالفت روسیه در ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه موثر بوده اما واقعیت این است که مخالفت ایران و نیروهای منطقهای مرتبط با آن مهمترین دلیل عدم امکان شکلگیری منطقه ممنوعه پروازی بوده است. و از این رو با توجه به مخالفت جدی ایران، ایجاد این منطقه در جنوب، امکان عملی ندارد. اردنیها هم علاقهای به مداخله در پرونده امنیتی سوریه ندارند و در موقعیتهای مختلف، این نکته را به مقامات سوریه گفتهاند. منطقه پرواز ممنوع از دید محور مقاومت یک توطئه مهم محسوب شده و از این رو پیشاپیش خود را برای از بین بردن آن آماده کرده است. در این میان مقامات روسیه باید بدانند که تفاوت ماهوی میان منطقه ممنوعه شمال و جنوب وجود ندارد. هدف هر دو حذف دولت قانونی بشاراسد از طریق انجام عملیات مشترک میباشد.
انتخابات؛ پیشا و پسامشارکت
علی ربیعی . وزیرتعاون، کار و رفاه اجتماعی در سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
سرنوشت یک انتخابات دیگر در ایران رقم خورد. ساختار سیاسی- اجتماعی جامعه ایران بهگونهای است که گویی هر انتخابات چه در ظاهر و چه در عمق و محتوا، متغیرها و رویکردهایي جدید را در دل خود دارد. شاید بتوان «پیشبینیناپذیری» را صفتی دائمی برای رفتار انتخاباتی ایرانیان برشمرد؛ براساساین باید عنوان کرد رفتارشناسی رأیدهندگان تابع متغیرهای پیچیده و اغلب ناشناختهای است که در هر دوره زمانی شکل میگیرد.
درباره انتخابات هفتم اسفند هم میتوان به موارد بالا استناد کرد. اما نگارنده در این مسئله فارغ از مباحث فوق قصد دارد گزارههای دیگری را مورد مداقه قرار دهد. نمودار رفتار سیاسی باوجود فرازونشیبهای انتخاباتی به نظرم روندی صعودی و تکقطبی دارد و با سطح آگاهی و تجربیات مردمسالاری سازگار با دین در ٣٧ سال استقرار نظام جمهوری اسلامی- که رأی مردم را حق الناس* میداند- رابطه مستقیم برقرار میکند. در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم نیز همین عملکرد در طیفهای گستردهای از جامعه مشاهده شد و برونداد خرداد ٩٢ را به تغییرات گسترده در فضای اجتماعی و سیاسی گره زد. معتقدم زیرساخت رفتار رأیدهندگان، تغییرخواهی مداومی است که در هر دوره با توجه به تجارب دوره گذشته و تجارب زندگی به شکلی بروز مییابد؛ البته در این یادداشت، مجال کافی برای تحلیل، تبیین و چرایی این رفتار نیست و صرفا به برخی مؤلفههای آن به صورت گذرا اشاره میشود.
١- تنهزدن فضای مجازی به رسانههای رسمی و شکلگیری نوعی از رسانههای غیررسمی - به تعبیر مرحوم مجید تهرانیان در «تحلیل رسانهای انقلاب اسلامی ایران»، رسانه کوچک، انقلاب بزرگ- را نخستین تحول اساسی در این عرصه میدانم. رسانههای نوین (فضای مجازی)، تحولات بزرگي را رقم زدهاند که در این موضوعات، خود جای تحلیل و تبیین بسیار دارند.
٢- گرایش مردم به فهرستها در تهران که به نظر نگارنده، ناشناختگی نامزدها میتواند یکی از علل آن باشد.
٣- خصلت جهتگیری رأی ناظر بر «اثباتی یا نفیای» بودن آن، بهتنهایی ظرفیتهای تبیینی زیادی دارد.
٤- نوخواهی در انتخابات، تبعیتنکردن جهتگیریهای خاص در سطح حوزههای انتخابیه مراکز استانها از یک قاعده کلی و مواردی از این قبیل جای بحث زیادی دارد که هرکدام میتواند توسط جامعهشناسان سیاسی و رفتارشناسان بحث و واکاوی شود. یکی از اشکالات انتخابات در ایران، محدودشدن مشارکت به یک روز یا نهایتا فضای هیجانی چند روزِ پیش از انتخابات است. مدل رفتاری رأیدهندگان معمولا با نیمنگاهی به تجارب قبلی، گرایش قبلی، اتفاقات جدید، موانع و مسائل تازه و برخی رهیافتهای دیگر، از جمله هژمونی انگارهها به وجود آمده و خوانشهای ذهنی از رفتارهای سیاسی بازیگران، منجر و محدود به یک انتخاب مشخص میشود. پس از انتخابات نیز رأیگیرندگان و رأیدهندگان، هیچ رابطه سامانیافته یا غیرسامانیافتهای با یکدیگر ندارند. شاید فقدان تحزب و نهادهای منسجم، پایدار و فراگیر مدنی به عنوان یکی از نقصانهای اصلی این رویداد معرفی شود؛ البته نگارنده معتقد است در حوزه عمومی جامعه ایران امروز، ایفای نقش تشکلهای مدنی اجتماعی و فرهنگی بیش از احزاب سیاسی مورد نیاز است...
چراکه بر اساس این حلقه واسط، هر دو عنصر دخیل یعنی رأیدهنده و نامزد در تماس با یکدیگر باقی میمانند؛ اما نبود این عامل مهم- به هر علتی- منجر به پدیدهای به نام مشارکت ناقص میشود. شاید یکی از علل پیشبینیناپذیری و تداومنیافتن برنامهها و سیاستهای مهم کشور، ناشی از همین پدیده مشارکت مقطعی باشد. از رفتار سیاسی و منسجم مردم در دوره میان دو انتخابات به «پیشاانتخابات» تعبیر میکنم. تحقق این مهم نیازمند شرایط خاص و نهادهای فعال جامعه مدنی است.
منظور از این تشکلها صرفا احزاب سیاسی نیست. در جامعهای شبیه به ایران، بیش از نیاز به احزاب سیاسی به انجمنها و تشکلهای صنفی و نهادهای اجتماعی گسترده نیاز است. براساس پژوهشهای نگارنده، به دلایل مختلف (از ریشههای فرهنگی گرفته تا محاسبه هزینه و فایده) شرایطی به وجود آمده تا فعالیتهای نهادی در ایران با استقبال کمی روبهرو شود. به نظر میرسد فقدان نهادهای گسترده در تشکلها، توسعهنیافتن انجمنها در دانشگاهها و صنوف مختلف، نبود نهادهای صنفی فراگیر در طبقات گوناگون و اقشار اجتماعی، در کنار نبود گفتوگوی اجتماعی مناسب یا فقدان ارتباطات مناسب بین این نهادها، از علل نقصان در شرایط «پیشامشارکت» در ایران امروز است. اساسا گویی گفتوگوی بین نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در نازلترین سطح به سر میبرد.
آنچه هم در سطح رسانههای رسمی و غیررسمی مشاهده میشود، بیشتر «گفت- گفت» است تا یک «گفتوشنود». این آسیب رفتاری در همه سطوح جامعه مشاهده میشود که هرکسی حرف خود را میزند و بیشتر مخاطب سخن نیز گروهها و اعضای طرفدار خود فرد را در بر میگیرد؛ بنابراین برای فائقآمدن بر نقیصه «مشارکت مقطعی»، ایجاد فرایندی بلندمدت برای گفتوگوهای مدنی و بیننهادی ضروری است. به نظر میرسد یکی از وظایف مهم دولت یازدهم- که با تکیه بر بینش عمیق رئیسجمهور محترم، درک درستی از تحولات سیاسی و مدنی جامعه دارد- کمک به شکلگیری این نهادها و ایجاد امکان گفتوگو بین دولت و این نهادهاست. پسازآن به طور طبیعی امکان گفتوگوی بیننهادی نیز پدید خواهد آمد.
نگارنده در یکی از انتخابات گذشته در یک پیمایش نظری مشارکت داشت که در آن چگونگی نحوه شکلگیری آرا در ذهن مردم بررسی شد. براساس نتایج آن نظرسنجی، نحوه انتخاب افراد بیشتر تابع گفتوگوهای خانوادگی و در همان گروههای اولیه شکل میگرفت؛ بهعبارتدیگر، گفتوگوهای چهره به چهره با گروههای اولیه و ثانویه نزدیک، مهمترین عامل شکلگیری ذهنی رفتار رأیدهندگان را تشکیل میداد. تأثیر این عامل هرچه از شهرهای بزرگ دور شده و به شهرهای کوچک نزدیک میشویم، پررنگتر و جدیتر دیده شد.
هرچند در شهرهای بزرگی مانند تهران، تبعیت از گروههای مرجع بهخصوص گروههای مرجع سیاسی از شدت بیشتری برخوردار بود اما بههرحال این انتخاب باید از حالت چهرهبهچهره که بهجای گفتوگو بر موج «پچپچ» در لایههای پایین اجتماعی سوار است، تغییر جهت داده و در قالب «گفتوگوهای بزرگ اجتماعی» سامان یابد. این شکلگیری «پیشامشارکت»، حتی به کارایی در ثبات بیشتر کشور خواهد انجامید. در این فرایند، دوره «پسامشارکت» نیز بسیار حائزاهمیت است. کاهش محسوس ارتباط بین مشارکتکنندگان، قطعشدن این ارتباطات و «رهاشدگی» رأیگیرندگان در غیاب ارتباط سامانیافته با رأیدهندگان، نوعی دیگر از «نقص مشارکت» را در پی دارد. مردم پس از مشارکت باید امکان گفتوگوی سامانیافته با رأیگیرندگان را داشته باشند. باید ترتیباتی لحاظ شود که آنان در شیوههای مشارکت و مسائلی مانند نظارت و بیان مسائل مورد درخواست خود، «امتداد مشارکت» را حفظ کنند.
در یکی از سنجشهایی که در نیمه دهه ٩٠ انجام دادم وقتی از مردم سؤال میشد چه نظری در قبال رأی خود دارند، درصد بسیار بالای این افراد نسبت به رأی خود اظهار نارضایتی داشتند و آرمانهای خود را از رویکرد افراد منتخب، فاصلهدار میدانستند. این پدیده «پشیمانی پس از رأی»، پیامد این نوع «مشارکت ناقص» محسوب میشود. تکرار میکنم؛ فقدان نهادهای ذکرشده در «پیشامشارکت» و نقصان «پسامشارکت» نیازمند برنامهریزی دقیق برای تصحیح آن است.
ایجاد کانالهای ارتباطی، تبیین شرایط و سخنگفتن با رأیدهندگان و ایجاد فضایی برای نظارت و قضاوت آنها بر انتخابشدگان، از جمله راههایی است که میتوان در فرایند مشارکت کامل از آن بهره برد. ما برای افزایش ثبات سیاسی و اجتماعی نیازمند افزایش نقش رأی در تغییرات اجتماعی هستیم و برای ایجاد تأثیر خواستههای ناشی از وجدان جمعی در برنامهریزیها، افزایش آرمانها و عدم فاصلهگرفتن خواسته رأیدهندگان از رأیگیرندگان، راهی جز برنامهریزی برای «فرایندیکردن مشارکت» از پیشا تا پسامشارکت نداریم.
*بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور با ایشان ١٤ دی
چهار درس از انتخابات هفتم اسفند
منصور بيطرف در روزنامه اعتماد نوشت:
بالاخره با اعلام رسمي پايان شمارش آرا در حوزه انتخابيه تهران، وزن و گرايش سياسي چهار سال آينده در عرصه سياست ايران مشخص شد. انتخابات مجلس دهم با وجود تمامي حواشي كه حول آن ايجاد شده بود يك اتفاق مهم در سپهر سياسي كشور ما به حساب ميآيد. با كنار گذاشتن تمامي حاشيههايي كه پيش و پس از انتخابات به وجود آمد، ميتوان اذعان كرد كه اين انتخابات حامل چهار پيام اساسي بود:
١- انتخابات هفتم اسفند ماه اين مهم را عيان ساخت كه فضاي سياست ايران ديگر مانند دهه ١٣٧٠ و دهه ١٣٨٠ نيست. در آن دوران دو جناح و دو طيف سياسي اصلاحطلب و اصولگرا وجود داشت كه شانه به شانه هم و در مقابل هم با يكديگر در رقابت بودند. مرز ميان اين دو طيف آنچنان پررنگ بود كه هيچ حايلي ميان اينها قرار نميگرفت. طرف يا اصلاحطلب بود يا اصولگرا. اين بازي تا اوايل سال ١٣٩١ در همه عرصهها جريان داشت و اين انتخابات رياستجمهوري سال ١٣٩٢ و جمع شدن طيفهاي اصلاحطلب و اصولگراي ميانه رو حول حسن روحاني بود كه نخستين تلنگر را به اين مرزبندي زد و انتخابات هفتم اسفند عملا اين مرزبندي ٢٠ ساله را از بين برد.
اگر نگاهي به اسامي نامزداني كه در فهرست انتخاباتي اصلاحطلبان وجود داشت بيندازيم با دو چهرهاي روبهرو ميشويم كه پيش از اين محال بود اصلاحطلبان از كنار آنها رد بشوند چه برسد به آنكه در كنار آنها بنشينند. علي مطهري و كاظم جلالي عملا در انتخابات مجلس هفتم با تمايل كامل اصولگرايي وارد مجلس شدند امازمانه كاري كرد كه آنها در انتخابات مجلس دهم در فهرستي قرار بگيرند يا قرار داده بشوند كه اصلاحطلبان از آن طرفداري ميكردند.
٢- انتخابات هفتم اسفند در واقع انتخاب ميان «طرفداران برجام» بود با هواداران «ضدبرجام». كساني كه از برجام حمايت كردند راي آوردند و كساني كه سعي در تداوم تحريم داشتند و به نوعي خواهان توقف برجام بودند راي نياوردند. شايد مردم به فهرستي كه راي دادند از تك تك آنها شناختي نداشتند اما ميدانستند در فهرست مقابل كساني هستند كه در دو سال گذشته در مقابل سياستهاي برجامي ايستاده بودند و در هر برهه از زمان كه ميتوانستند در مقابل آن قرار ميگرفتند. در واقع مردم با اين انتخاب نشان دادند كه خواهان تداوم برجام هستند و با هر گرايشي كه بخواهد برجام را متوقف كند مخالف هستند.
٣- روحاني در روند اين انتخابات نشان داد كه نه تنها يك سياستمدار است بلكه يك پراگماتيست هم هست. عملگراي محضي كه بر سر هدفش كه در دوران نامزدي رياستجمهوري خود داده بود ايستاده است. او با انحاي مختلف در مقابل كساني كه ميخواستند اين انتخابات را يكسويه كنند ايستاد و حتي در برخي مواقع از رد صلاحيتشدگان هم دفاع كرد و توانست صلاحيت افراد را از شوراي نگهبان بگيرد تا نسبتا فضاي رقابتيتري شكل گيرد.
٤- مردم با انتخاب خود نشان دادند كه خواهان تغيير در فضاي اقتصادي هستند. فضاي اقتصادي كه تاكنون حاكم بوده فضايي همراه با تحريم بوده است؛ تحريمي كه اكنون بنا بر قواعد برجام بايد برداشته شود. در چند ماه گذشته عملا از سوي دولت گامهايي براي اين تعامل برداشته شد - مانند قرارداد IPC- اما مخالفت نمايندگان مجلس، آن دسته از نمايندگاني كه در دور بعد از سوي مردم انتخاب نشدهاند و به مجلس راه نيافتهاند، با اين قراردادها مانع از تداوم اين گامها بوده است. اما انتخاب مردم از طيف هواداران برجام و راهيابي آنها به مجلس دهم نشان ميدهد كه اين تغيير در فضاي اقتصادي هم بايد رخ دهد. در واقع مردم مجلس آينده را مجلس توسعهگرايي ميخواهند كه بتواند نقشه راه برجام را ادامه دهد.
آن سوی سیاست
امید ادیب در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
انتخابات هفتم اسفند همان طور که در ساحت سیاست داخلی کشور، اثرات گسترده ای خواهد گذاشت، «پیام»، «پیامدها» و «دستاوردها» ی بین المللی خاص خود را نیز خواهد داشت.
بخشی از علل این اثرگذاری بالا به ویژگی های منحصر به فرد این انتخابات، بخشی دیگر مربوط به شرایط منطقه و قسمتی هم مربوط به ویژگی های خاص دوران پسابرجام است. درباره پیام ها و علامت هایی که این انتخابات به بیرون از کشور مخابره می کند، چند محور قابل توجه است که بنا به اختصار مطرح می شود.
برگزاری دو انتخابات گسترده در دل التهابات خاورمیانه، آن هم بدون وجود کوچکترین مشکل امنیتی، پیام خود را به بازیگران بین المللی خواهد داد. کشوری که در 4 طرف خود شاهد گسترش روز افزون خطر تروریسم است، به راحتی از ماه ها قبل برای یک مسابقه ملی آماده می شود، این مسابقه را برگزار می کند و مردم سالاری خود را با بالاترین معیارهای روز جهانی به رخ دیگر کشورها، علی الخصوص شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس می کشاند. جمهوری اسلامی امروز مرز مبارزه با تروریسم را کیلومترها دورتر از خطوط مرزی خود تعریف کرده تا بتواند به راحتی دیدگاه های مردمش را درباره سلایق سیاسی مدیران کشور تحصیل کند. این امر بار دیگر نقش ایران را به عنوان لنگرگاه ثبات منطقه به اثبات می رساند؛ منطقه ای که امروز دیگر امنیت آن با امنیت دنیا ملازمه پیدا کرده است. این انتخابات همچنین جبهه مقاومت در منطقه را تقویت خواهد کرد.
انتقال بخشی از قدرت به بخشی دیگر آن هم به شکل مسالمت آمیز در بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم امری نادر است. اتفاقی که جمعه گذشته در ایران به خصوص در تهران افتاد این بود که بخشی از یک سلیقه سیاسی جای خود را به یک سلیقه دیگر داد تا با ورود هوای تازه به بهارستان، امکان ریل گذاری دقیق تر برای مسیر حرکت دستگاه اجرایی، بیش از پیش فراهم شود. در عین حال و برخلاف تمام سم پاشی های شبکه رسانه ای معاندین، نظام نیز هیچ ابایی از روی کار آمدن سلیقه جدید ندارد و اتفاقاً آن را فرصتی برای کارآمد تر شدن می داند. کما این که این رقابت های پرشور انتخاباتی و به عبارتی نحوه سیاست ورزی ایرانیان می تواند الگویی برای مردم منطقه ای باشد که اکنون به جای گفت و گو و صندوق رأی، حرف خود را با گلوله و تفنگ به هم منتقل می کنند.
یکی دیگر از پیام هایی که انتخابات هفتم اسفند به خارج مخابره می کند، خطاب به سرمایه گذاران دنیاست. واقعیت این است که سرمایه گذار اروپایی یا غربی در حالی که نزدیک به دو ماه از اجرایی شدن برجام می گذرد، هنوز در دوراهی سرمایه گذاری در بازار جذاب ایران مردد است. اگر چه بخشی از این تردید ناشی از عدم اطمینان به عملیاتی شدن تعهدات و مصوباتی است که دولت آمریکا برای رفع تحریم ها گذرانده، اما بدون شک ارائه یک نمایش کامل از مردم سالاری که در درجه اول نمایشگر ثبات سیاسی در نظام ایران است، می تواند در برون رفت آنها از این تردید کمک شایانی کند. شاید به همین دلیل بود که دیروز خبرگزاری رویترز اعلام کرد نتایج انتخابات مسیر سرمایه گذاری خارجی در ایران را افزایش می دهد.
در کنار همه آنچه گفته شد نباید از برخی دغدغه های موجود و واقعی غافل شد؛ نه دشمن دشمنی خود را کنار گذاشته و نه جایگاه ایران در نظام بین الملل به عنوان نظامی که طرحی نو برای شکستن هژمونی غالب دارد، تغییری کرده است. خطر نفوذ برای استحاله درونی این نظام مستقل که حالا به یک قدرت منطقه ای و یک بازیگر فعال جهانی تبدیل شده، دغدغه ای واقعی، مبتنی بر تجربه و به دور از هر گونه توهم است.
وظيفه سنگين مجلس دهم
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان به قلم دكتر يدالله جواني میخوانید:
ملت ايران با پشت سر گذاشتن يك جمعه پركار، برگ زرين ديگري بر افتخارات خود افزود و روز هفتم اسفندماه را به روز شكوه و تجلي مردمسالاري ديني تبديل نمود. مشاركت بيش از 60درصد واجدين شرايط براي رأي دادن در انتخابات، نشان از وحدت، انسجام، شور و نشاط ملي و پيوند ناگسستني مردم با نظام اسلامي دارد. نظام اسلامي با برخورداري از چنين پشتوانه مردمي، با سرعت مسير پيشرفت و قرارگرفتن بر قلههاي عزت و افتخار را ميتواند طي كند.
مسيري كه طي 37 سال گذشته پيموده شد و نتيجه آن پيشرفتهاي گوناگون در حوزههاي مختلف و تبديل شدن جمهوري اسلامي به قدرت اول منطقه راهبردي غرب آسيا شد؛ به بركت همين پشتوانههاي مردمي بود و بر همين اساس با تكيه بر همين مردم هميشه در صحنه و خالق حماسههاي ماندگار و زيبا، جمهوري اسلامي ميتواند با شتاب بخشيدن به سرعت پيشرفتهاي خود و ساختن ايران، تبديل به يك قدرت مؤثر و تعيينكننده بينالمللي باشد.
براي نيل به اين هدف راهبردي يعني «پيشرفت كشور»، مجلس شوراي اسلامي دوره دهم كه نمايندگان آن اكثراً مشخص شده و مابقي در مرحله دوم انتخابات در ابتداي سال 95 مشخص خواهند شد، وظيفه سنگيني بر عهده دارد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در پيام سپاسگزاري از مردم و مسئولان براي نمايش چهره درخشان و پراقتدار نظام مبتني بر مردمسالاري ديني به جهانيان در روز هفتم اسفندماه، نقشه راه مجلس دهم را ترسيم نمودند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين پيام از «پيشرفت كشور»، به عنوان يك هدف اساسي ياد كرده، لوازم و الزامات رسيدن به اين هدف اساسي را برشمردند. سرفصلهاي اين لوازم و نقشه راه كه به نوعي نقشه راه براي تمامي كارگزاران نظام محسوب ميشود، عبارت است از:
1 ـ خدمت صادقانه: خدمت به مردم اگر صادقانه باشد، يك عبادت محسوب ميشود. عبادتي كه بعد از ايمان به خدا و پرستش آن يگانه بيهمتا، نزد پروردگار اجري عظيم و پاداشي بزرگ دارد. مردم با مسئولان و كارگزاران نظام صادقانه رفتار ميكنند و اين حضور و مشاركت گسترده آنان در انتخابات كه در واقع، لبيك عمومي به فراخوان نظام به حساب ميآيد، از روي صدق و صفا بود. بر همين اساس مسئولان و خصوصاً منتخبين ملت در هفتم اسفندماه بايد از اين ملت به صورت شايسته تشكر نمايند. مقام معظم رهبري اين تشكر را در خدمت صادقانه به مردم، كشور و نظام ميدانند. «به مسئولان كشور چه انتخاب شوندگان براي مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان و چه دارندگان مناصب اجرايي در قواي ديگر و چه مسئولان در سازمانها و نهادها، يادآور ميشوم كه سپاسگزاري شايسته را در خدمت صادقانه به مردم، كشور و نظام اسلامي محقق سازند.»
2 ـ سادهزيستي: مسئول در نظام جمهوري اسلامي بايد سادهزيست باشد. زندگي اشرافي و گرفتار شدن در مسير تجملات، آفت بزرگي براي مسئولان به حساب ميآيد. كساني كه به عنوان منتخب ملت، به مجالس شوراي اسلامي و خبرگان راه يافتهاند، بايد بدانند كه رمز و راز خير دنيا و آخرت آنان، در سادهزيستي و دوري از اشرافيت و تجملات دنيايي است. مجلسي ميتواند به تحقق اهداف والاي انقلاب اسلامي و از جمله پيشرفت كشور كمك نمايد كه نمايندگان آن سادهزيست باشند. رهبر معظم انقلاب اسلامي چندي قبل در ديدار مردم نجفآباد فرمودند: «اگر مجلسي مرعوب غرب و امريكا باشد، به دنبال اشرافيت باشد، كشور را بدبخت خواهد كرد.» بنابراين نمايندگان منتخب، بايد بدانند صف سادهزيستي براي آنان، شرط موفقيت مجلس دهم براي حل مشكلات و سرعت بخشيدن به مشاركت در پيشرفت كشور است.
3 ـ پاكدستي: از نيازهاي ضروري امروزي جامعه اسلامي، يك مبارزه معقول، قانوني و قاطع با فساد در تمامي زمينهها ميباشد. واقعيت تلخ آن است كه در سالهاي پاياني دهه چهارم انقلاب اسلامي، همچنان در حال درجا زدن در مرحله سوم انقلاب اسلامي هستيم. بايد براي نيل به مرحله نهايي و تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي يعني همان تمدنسازي اسلامي و رسيدن به حيات طيبه، از مرحله دولتسازي اسلامي (مرحله سوم) عبور كنيم. داشتن مسئولان پاكدست براي مبارزه جدي با فساد، از لوازم دولتسازي اسلامي است. اميد است كه مجلس دهم، بتواند در كارنامه خود، افتخار مبارزه جدي با فساد در كشور را به ثبت برساند. مجلس دهم و نمايندگان اين مجلس، موقعي ميتوانند در مبارزه با فساد به صورت جدي عمل نمايند كه خود، پاكدست باشند.
4 ـ حضور پيوسته در جايگاه مسئوليت: كرسي مجلس امانتي چهارساله از سوي مردم به موكلين خود ميباشد. نمايندگان مجلس بايد اين فرصت چهارساله را براي عمل بر مبناي صلاحيتها و اختيارات و وظايف قانوني خود مغتنم شمرند. نمايندگاني در اين امر موفق خواهند شد كه در جايگاه مسئوليتي خود، حضوري پيوسته داشته باشند.
5 ـ ترجيح منافع ملي بر منافع شخصي و جناحي: رويكردهاي منفعتطلبانه شخصي، باندي و جناحي، از آفات خسارتبار برخي از مسئولان كشور در سطوح مختلف طي سالهاي گذشته بوده است، نمايندگان مجلس در حال شكلگيري دهم بايد به اين مهم توجه داشته باشند كه نماينده مردمي هستند كه به آنان رأي دادهاند. اين نمايندگان بايد خود را بدهكار و مديون مردم بدانند. نماينده از هر حوزهاي كه انتخاب شده باشد، نماينده ملت ايران محسوب ميشود و بايد از حقوق ملت و منافع ملي دفاع كند. لازمه موفقيت در دفاع از حقوق مردم، ترجيح منافع ملي بر منافع و خواستههاي شخصي و جناحي است. نمايندهاي كه خود را مديون حزب و جناح خود بداند و در هر موضوعي احساس وامداري به ديگران داشته باشد، هرگز نميتواند مدافع حقوق ملت باشد.
6- ايستادگي شجاعانه در برابر مداخلات بيگانه: نمايندگان مجلس شكل گرفته در دوره پسابرجام، بايد بدانند كه دشمن براي آنان دام گسترانده و به نوعي به دنبال نفوذ و تأثيرگذاري بر كانونهاي تصميمگير در كشور است. نمايندگان مجلس با هر نوع گرايش و سليقه سياسي بايد در مقابل مداخلات بيگانه و خصوصاً كشورهاي غربي، ايستادگي شجاعانهاي داشته باشند و در اين مسير هرگز مرعوب تهديدات دشمن نشوند.
7- واكنش انقلابي به بدخواهان و خائنان: ملت، كشور، نظام و انقلاب اسلامي بدخواهان و خائناني دارند كه هر لحظه در پي فرصت براي ضربه زدن ميباشند. نمايندگان مجلس بايد نسبت به اين جماعت بدخواهان و خائنان واكنشهاي انقلابي به هنگام داشته باشند.
8- منش جهادي در انديشه و عمل: در شرايط كنوني كشور و انقلاب، پيشرفت كشور با توجه به توطئهها و نقشههاي دشمنان، جز با كار جهادي و تفكر جهادي مسئولان ممكن نيست. مجلس دهم بايد در انديشه و عمل پرچمدار منش جهادي باشد. حماسههاي بزرگ در حوزههاي گوناگون كشور از قبيل اقتصادي، علمي، فناوري و فرهنگي در پرتو تفكر و عمل جهادي حاصل خواهد شد. مردمي كه خالق حماسههاي بزرگ همانند حماسه انتخابات هفتم اسفند هستند از مسئولان و منتخبان خود، انتظار حماسهآفريني براي حل مشكلات كشور و پيشرفت ايران دارند. مجلسي ميتواند حماسهآفرين باشد كه نمايندگان آن خالصانه براي خدا و در راه خدمت به خلق خدا گام بردارند.
9- صيانت از استقلال و عزت ملي: از توصيههاي راهبردي مقام معظم رهبري به مسئولان و خصوصاً نمايندگان منتخب مردم براي مجلس دهم، صيانت از استقلال و عزت ملي است. اكنون مردم چشمانتظار حل مسائل اقتصادي و مشكلات معيشتي خود ميباشند. مسائل اقتصادي اولويت اول كشور است، اما نكته مهم اين است كه مسئولان براي پيشرفت كشور و حل معيشت مردم، بايد مراقب باشند چوب حراج بر استقلال و عزت ملي زده نشود. غرب اكنون طمع كرده و تصور ميكند كه براي نفوذ در ايران فرصتي يافته است. بنابراين نمايندگان و ديگر مسئولان كشور، اين بخش از پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي را بايد جدي بگيرند: «پيشرفت صوري و منهاي استقلال و عزت ملي پذيرفته نيست، پيشرفت به معني حل شدن در هاضمه استكبار جهاني نيست و حفظ عزت و هويت ملي جز با پيشرفت همهجانبه و درونزا دست يافتني نيست. مجلس آينده درباره اين سرفصلهاي مهم وظايف سنگيني بر عهده خواهد داشت و اميد است كه نصاب پاسخگويي در برابر خدا و مردم را در آن مشاهده كنند.»
مردم شناس باشید
در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
با پایان یافتن شمارش آراء و اعلام نتایج انتخابات مجلس شورای اسلامی، اکنون زمان ارزیابی عملکردها فرا رسیده است. اگر این ارزیابی توسط خود داوطلبان نمایندگی مجلس، اعم از آنها که در انتخابات هفتم اسفند رای آوردهاند و آنها که رای نیاوردهاند، و جناحها و گروهها و احزاب حامی آنها صورت بگیرد، بهتر است. این، دستور پیشوایان دینی است که فرمودهاند «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» قبل از آنکه عملکردتان ارزیابی شود خودتان این ارزیابی را انجام دهید.
شاید فلسفه دستور حکیمانه «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» این باشد که عملکرد خود را ارزیابی کردن میتواند زمینه را برای تجدیدنظر در اقدامات نادرست و تقویت اقدامات درست فراهم نماید. هر چند ممکن است افرادی هم وجود داشته باشند که گذشته را چراغ راه آینده قرار نمیدهند و بر ادامه راه نادرست خود اصرار میکنند، ولی عمل به دستور حکیمانه ارزیابی عملکرد خود حتی برای همان افراد نیز میتواند راهی برای نجات آنها از این وضعیت نامطلوب باشد.
نتایج انتخابات هفتم اسفند نشان داد شناخت بسیاری از فعالان سیاسی کشورمان از مردم شناخت درستی نیست. عدهای از آنها در نهایت غرور و خود شیفتگی فکر میکردند مردم در هر حال با آنها هستند و به آنها رای خواهند داد. با همین محاسبه غلط بود که با رقبای خود رفتار متکبرانهای داشتند و بداخلاقیها را به اوج رساندند. عدهای از این افراد و بعضی گروهها و احزاب حاضر نشدند به حرف مردم گوش بدهند و مطالعهای در افکار و اندیشههای مردم داشته باشند و با آنچه در جامعه میگذرد آشنا شوند و سپس سخن بگویند و درباره این و آن موضعگیری کنند. با همین غفلت و خودمحوری به هر کس که توانستند تاختند، هر طور که مایل بودند تصمیم گرفتند و در عین حال پیشگوئی کردند که پیروز میدان رقابت سنگین انتخابات خواهند بود!
طرفه اینکه درست در همان زمان که این فعالان سیاسی برای خود و به اندازه قد وقامت خود میبریدند و میدوختند. مردم درحال رصد کردن گفتارها و کردارهای آنها بودند و برای آشنا ساختن آنان با واقعیتها برنامهریزی میکردند. مردم با خود میگفتند درست است که فعلاً شما میداندار هستید و ریش و قیچی در اختیار شماست ولی روز واقعه که فرا برسد، هر یک از شماها مثل ما فقط یک رای دارید و آن روز است که ما میتوانیم حرف خودمان را به گوش شما برسانیم. و سرانجام روز واقعه فرا رسید و مردم حرف خود را زدند.
اینجا دیگر جائی نبود که کسی بتواند انگشتها را به گوش خود فرو کند تا حرف دیگران را نشنود. رای، سخن خاموشی است که به هر گوشی وارد میشود و هیچکس نمیتواند آن را نشنود و یا خود را به نشنیدن بزند. تمام امکانات سمعی و بصری و فضاهای کاغذی و مجازی نیز که تا دیروز در اختیار خودشیفتگیها و خودشیفتگان بودند، ناچار میشوند در اختیار صدای آراء مردم قرار گیرند و واقعیتهای باورنکردنی را به سمع و نظر حضرات برسانند. دست و پا زدنهای فریبکارانه برای وارونه جلوه دادن واقعیتها هم در این فضا بیفایده است و هیچکس چارهای جز پذیرش واقعیت ندارد.
حالا که مردم در روز واقعه حرف خود را به گوشها رساندند، فعالان سیاسی باید آنچه از مردم شنیدهاند را درس سیاست بدانند و به آنچه از مردم آموختهاند پای بندی نشان بدهند. انتخابات هفتم اسفند برای کسانی که نتوانستند رای مردم را به دست بیاورند این درس را دارد که تلاش کنند مردم را بشناسند. مردم ایران در طول 37 سال گذشته نشان دادهاند بسیار کم توقع و در عین حال آماده فداکاری برای کشور و نظام و انقلاب اسلامی هستند. همین حضور مردم در انتخابات هفتم اسفند بهترین نشانه وفاداری و فداکاری آنهاست. این مردم با حضور پرشور و آراء با معنای خود به فعالان سیاسی گفتند خواهان دعوا و درگیری نیستند، بداخلاقی را نمیپسندند، تحت تاثیر شعارها و انگ زدنها قرار نمیگیرند و به کسانی که با این شگردها درصدد به دست آوردن آراء آنان باشند روی خوش نشان نمیدهند. مردم میخواهند هر کس در هر جا هر مسئولیتی برعهده دارد، چارچوبهای قانونی و اخلاقی را رعایت کند، حریمها را حفظ نماید و برای حذف کردن رقیب به شگردهای غربی و غیراسلامی متوسل نشود. اگر همین درس ساد را که حتی دبستانیها هم میفهمند فعالان سیاسی ما از انتخابات هفتم اسفند بگیرند، بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد.
این درس برای کسانی که مردم به آنها در این انتخابات رای دادهاند و مجوز ورود به مجلس دهم را دریافت کردهاند نیز آموختنی است. تجربه نشان داده است که وقتی افراد بر روی صندلیهای نرم و فراخ مجلس مینشینند خود را در مقابل دوربینها میبینند و بلندگو در اختیارشان قرار میگیرد، حالی به حالی میشوند مگر آنها که اهل تهذیب نفس باشند و زمام نفس اماره را دردست و اختیار خود داشته باشند. به همین دلیل، به کسانی که در انتخابات هفتم اسفند رای آوردهاند توصیه میکنیم از هم اکنون بخشی از وقت خود را صرف شناخت مردم کنند و بخش دیگری را به تهذیب نفس اختصاص دهند تا عنان نفس اماره را از کف ندهند و مجلس را محل خدمت به مردم بدانند نه خدمت به خود و این واقعیت را نیز بدانند که مردم با هیچکس قوم و خویشی ندارند و افراد را به نوبت امتحان میکنند. رگ رگ است این آب شیرین واب شور – برخلایق میرود تا نفخ صور.
انتخابات مدیون شماست
حسین قدیانی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
از یک زاویه میتوان اظهارنظر آقای مرعشی را به فال نیک گرفت بلکه بنشینیم و ببینیم «توسعهنیافته سیاسی» کیست. آیا چون اکثریت ملت ایران به نومحافظهکاران- که به غلط اصلاحطلب یا اعتدالی خوانده میشوند- رای ندادند، میتوان ایشان را عقبمانده سیاسی خواند؟ و آیا چون مردم شمال تهران با استفاده از حضور نهچندان پررنگ پایینشهریها، توانستند موجبات پیروزی نومحافظهکاران را فراهم کنند، دارای بلوغ سیاسی هستند؟ این یک نوع واکنش به پیروزی و شکست در انتخابات است، یک نوع هم آن است که ما از جناب زاکانی دیدیم. آنجا که در کنار 29 اصولگرای دیگر در تهران شکست خوردند اما هرگز این باخت را بهانه تمرد از اخلاق و ادب نکردند.
آری! ثبت شد این جمله که ما رای مردم را به خوب و بد تقسیم نمیکنیم. حال کافی است نگاه آقای مرعشی به شکست نومحافظهکاران در سراسر ایران را مقایسه کنیم با نگاه دوم.گمانم از ورای این قیاس، «عقبمانده سیاسی» خود به خود خودش را نشان میدهد. عقبمانده سیاسی، یعنی کسانی که مردم را تنها و تنها به شرط رای دادن به جماعت خود میخواهند. اگر مردم تهران 3 دوره متوالی رای به اصولگرایان دهند و ایشان را روانه بهارستان کنند، حتما از نظر سیاسی عقبمانده یا توسعهنیافته هستند لیکن کافی است چون 7 اسفندی، اسفند خود را به نفع نومحافظهکاران دود کنند.
آنجا میشوند فهیم، دارای بلوغ سیاسی، محترم! روز اگر دوم خرداد باشد، همین مردم که اکنون توسط حضرات «عقبمانده سیاسی» خوانده میشوند، لابد باید «جلوداران عرصه سیاست» خطاب شوند اما خدا نکند همین مردم، آرای اکثریت را حکایت سال 88 رهسپار صندوق فلانی کنند؛ هم فتنه علیه کلیت آرا آزاد است، هم لگدپراندن به آرای اکثریت آزاد است، هم نشانه رفتن اصل نظام آزاد است، هم دمیدن در بوق سراسر دروغ تقلب آزاد است، هم بیاحترامی به جمیع مقدسات آزاد است و هم همه چیز که حضرات نومحافظهکار میخواهند! لذا مصداق تام و تمام عقبمانده سیاسی، نه ملت سلحشور ایران که خاندان اشراف است. آنجا که سال 88 با نوشتن نامه سرگشاده علیه جمهور، فتنه علیه انتخابات را کلید زد و آنجا که حتی دست بردار از سر همین رئیسجمهور فعلی هم نیست!
یک روز میگوید «روحانی 3 درصد بیشتر رای نداشت و با حمایت من رئیسجمهور شد» و دگر روز میگوید «اصلا فرد مدنظر من، نه روحانی که یکی دیگر بود»! اینها که برشمردم، هم مصداق عقبماندگی سیاسی است، هم مصداق بیاخلاقی سیاسی و هم مصداق عدم تقوای سیاسی. لیکن اوج توسعه سیاسی- به معنای رعایت قواعد بازی سیاست- آنجا بود که سال 92، تنها یک اختلاف هفت دهم درصدی فرد پیروز را معین کرد اما نامزدهای جناح اصولگرا، اولین نفراتی بودند که به جناب روحانی تبریک گفتند. پس تصور کردن خود به عنوان محور حق و آنگاه سنجیدن خوب و بد ملت با این محور، در وهله نخست موید همین بلوغنیافتگی در مقوله سیاست است!
سیاست بیپدر و مادر، از قضا همین است؛ همین که تو برداری شهرستانیها را فاقد بلوغ سیاسی بخوانی به این جرم که اکثریتشان به جریان حضرت عالی نظر مساعد نشان ندادهاند. باورم هست «فتنه» نشأت از همین نگاه متکبرانه میگیرد. تو با این نگاه لازم باشد این حق را هم به خود خواهی داد که علیه آرای عقبماندههای سیاسی(!) دست به شمشیر فتنه ببری، نه رایشان را قابل خواندن بخوانی، نه حتی خودشان را آدم بدانی! پرواضح است که «تهران» نام یکی از شهرهای «ایران» است! حضرات اما طوری علیه ساکنان سایر شهرها گارد گرفتهاند کانه «ایران» نام یکی از شهرهای «تهران» است!
مجلس خبرگان رهبری ایضا مجلس شورای اسلامی، مجالسی متعلق به همه مردم ایران هستند و صدالبته اگر افرادی، تنها ناظر بر رای مردم شریف و عزیز تهران- روی این «شریف و عزیز» تاکید مضاعف دارم- بخواهند برنده و بازنده انتخابات را معین کنند از جمله مصادیق «عقبمانده سیاسی» هستند.
اما سخنی با گروه قلیلی از دوستان خودی. کوفه خواندن تهران، بیتعارف بیانگر نوعی «بیمعرفتی سیاسی» است. یعنی چه این حرفها؟ چطور مردم تهران وقتی 3 دوره مجلس را به افراد همسو با ما میسپارند، شهیدپرور و ولایی و اهل درد و با معرفت خوانده میشوند اما کافی است باری علیه من و ما رای بدهند!
اگر به «تلک الایام نداولها بین الناس» ایمان داریم، لاجرم باید اندکی تامل کنیم و بعد از سبک و سنگین کردن حرف مد نظر، تحلیل خود را به رشته تحریر درآوریم. لذا صمیمانه از این دوستان عزیز میخواهم که «صبوری» را هم به «بصیرت» خود اضافه کنند. اولا صبر و بصر همواره با هم آمدهاند، ثانیا بساط این انتخابات را نظام جمهوری اسلامی پهن کرده. اگر به بهانه رای شهرستانیها به اصولگرایان حق نداریم ملت ایران را «عقبمانده سیاسی» بخوانیم، به بهانه رای تهرانیها به گروه مخالف خود هم حق نداریم حرفهای نازیبا بزنیم که دست آخر، جز به نتایجی زشت منجر نخواهد شد.
این همه که نوشتم اما مقدمهای بود برای این متن که در ادامه، خطاب به مولایمان امام خامنهای خواهم نوشت.
آقاجان! دشمن گمان میکرد بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 دیگر در این نظام الهی خبری از انتخابات نخواهد بود لیکن ایستادگی شما پای آن انتخابات، پای آن کلیت 40 میلیونی و پای آن اکثریت 24 میلیونی، باعث شد بعد از 88، این دومین انتخابات مجلس در نظام مردمی جمهوری اسلامی باشد. شما در پیام خود، از ما ملت، از وزارت کشور و از شورای نگهبان تشکر کردید، اما راستش را بخواهید «از بد حادثه میترسیدیم! تو به ما جرأت توفان دادی!»
آقاجان! اگر همه هم و غم دشمن بر این استوار شده که ما در راه دفاع از ولایت فقیه، خسته شویم، دشمن این را بداند که ما در این راه روحاللهی، از هیچ چیز خسته نخواهیم شد. شما آن روز، از همه ملت، حتی از زاویهداران با نظام خواستید بیایند و رای دهند اما حضرت آقا! تا در این مرز و بوم بسیجی هست، شما هرگز از داعیهداران دروغین «جانم فدای ایران» نخواهید خواست که حتی اگر نظام را قبول ندارند، یعنی فقط منباب ملیگرایی، بروند به میدان جنگ با لعین داعشی که چشم طمع دوخته به مرز مقدس ما.
آقاجان! رای را آسان میتوان داد، آنچه اما از این هم آسانتر است، این است که بسیجی به عشق امام خود، از زن و زندگی بگذرد و برود جبهه شام، تا دشمن را در همان بیرون مرزها نگهدارد. آقاجان! تاریخ خواهد نوشت که روز 7 اسفند شماری از بسیجیان شما، در خط مقدم جنگ با لعین داعشی، مجال شرکت در انتخابات پیدا نکردند تا حتی زاویهداران با نظام هم بروند و در نهایت امنیت، رای خود را درون صندوق بیندازند! بالاتر از این چه افتخاری یک نظام میتواند داشته باشد؟! راستی علمدار ولایت! بسیجیان فدایت ... فدای یک لبخند شما ای نایب بر حق مهدی موعود.
برداشت اول از پيام انتخابات هفتم اسفند 94
دکتر حامد حاجي حيدري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
* قضيه: - در کمبود ابزارهاي پر هزينه سنجش اجتماعي، انتخابات، براي تحليلگران اجتماعي حکم گنجي را دارد که تحليل پيامهاي آن، با زحمت اندکي، اطلاعات بسيار ميافزايد. از اين قرار، يکي از دغدغههاي هر تحليلگر اجتماعي تا ماهها پس از هر انتخابات و بهويژه انتخابات پارلماني که اطلاعات وسيعي را به طور جزئي ارائه ميدهد، بايد اين باشد که اين پديده را به خوبي مورد تفسير و بازبيني مجدد و مکرر قرار دهد. رودخانهاي انباشته از ريزه ريزههاي طلاست که بايد مدام و مدام بررسي شود و از آن، نکتههاي زرين استخراج گردد. - و اين انتخابات ... - انتخاباتي عجيب و پر معنا بود ...
* بسط قضيه؛ عجب انتخابات عجيبيه!
- همانند انتخابات دهه 1970 ميلادي به بعد در اغلب ممالک توسعهيافته يا رو به توسعه دنيا که طي آنها، چهرهها و احزاب عجيب و قريب، بدون سياستها و سياستمداران راه گشا، به وفور به قدرت ميرسند، اين انتخابات هم انتخابات عجيبي است. خيلي عجيب، و به گمان من نشاندهنده آشفتگي گسترده در سطح نخبگان سياسي و اجتماعي و مدني و فرهنگي اين کشور است؛ نخبگاني به لحاظ فلسفي پستمدرن، به لحاظ روانشناختي قدري عصبي و پرخاشگر، به لحاظ عقيدتي قدري نامستحکم، و به لحاظ اخلاقي قدري نحيف. اداره کشوري که نخبگان سياسي و احزاب آن تا اين اندازه به مثابه لايهاي متمايز، اينچنين از هم گسيختهاند دشوار است. در اين رابطه، يک بلاگر، مطلب کوتاهي نوشته که علاوه بر اينكه مطايبه آميز، و براي تحليلگران اجتماعي آموزنده است، ارزش تاريخي هم داردو برخي رويدادهاي عجيب و نامعقول اين دوره را آشکار ميسازد. او مينويسد:
من که عمرم قد نميده (متولد پنجاه و هفت)، اما فکر نکنم تا حالا هيچ انتخاباتي انقدر سخت بوده باشه!
آخه الان:
- فلاني که سر ليست اصلاحطلبهاست، ميگه اولويت ما رفع حصره، بعد فلاني که سال هشتاد و هشت ميگفت موسوي و کروبي بايد اعدام بشن هم توي اين ليسته!
- اصلاحطلبها، الان با دو تا وزير اطلاعات سابق که بهشون سر قضيه منتظري و قتلهاي زنجيرهاي فحش ميدادن، دوست شدن و اونا رو گذاشتن توي ليست خبرگانشون.
- فلاني که توي دولتش با تصويب قراردادهاي کار سه ماهه باباي کارگرا رو درآورد، توي ليست مورد حمايت خانه کارگره!
- فلاني که توي مجلس هشتم با سهميه احمدينژاد توي ليست اصولگراها بود، الان توي ليست اصلاحطلبهاست.
- شعار اصلاحطلبها رفع مشکلات معيشتيه اما مرتبطترين آدم توي ليستشون با اقتصاد، دختر صفدر حسينيه که اون هم ربطش اينه که باباش وزير اقتصاد دولت احمدينژاد بوده يه زماني.
- فلاني که قائم مقام جامعه روحانيت گفته گوشت و پوست و خونش از جريان اصولگراييه، توي ليست اصلاحطلبهاست!
- بي بي سي که تا حالا ميگفت: توي انتخابات ايران تقلب ميشه و همه چيز از قبل معلومه، تو اين انتخابات ميگه شرکت کنيد و حتي ميگه به کي راي بديد و به کي راي نديد.
- رئيس فراکسيون مثلاً اصولگراي رهروان ولايت توي ليست اصلاحطلبهاست!
- از اون ور آدمايي مثل ابوترابي که موافق برجام بودن توي ليست اصولگراها هستن.
ديديد؟ خداوکيلي انتخابات عجيبيه ...
* کنکاش در قضيه:
تز 1.
- لازم است نوعي هماهنگي و توازن ميان آگاهيهاي سياسي مردم و رشد و بالندگي سياستمداران، برنامه ريزان و نهادهاي سياسي برقرار باشد. مشارکت سياسي هرگز يک سويه نيست و بسان داد و ستدي فعال و جدي ميان حکومت و مردم محسوب ميگردد که در واقع، اين امر، هدف اساسي مشارکت سياسي نيز ميباشد.
با نگاهي دقيق به عوامل پيروزي انقلاب اسلامي که با انقلاب جهاني ارتباطات مصادف شد، بايد تأکيد کرد که همان گونه که افزايش ميزان آگاهيهاي مردم در تمامي سطوح بويژه در زمينههاي سياسي يکي از دلايل وقوع انقلاب بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي همين عامل سبب گرديد تا مردم خواهان شرکت بيشتر در امور اجتماعي-سياسي و تأثير گذاشتن بر تصميمگيريهاي حکومتي باشند.
- به بيان ديگر، نخبگان و مردم در موضوع مشارکت سياسي به يکديگر وابستهاند به نحوي که پويايي هر يک ميتواند سرعت رشد ديگري را افزايش داده و عقب ماندگي آنان رکود ديگري را به همراه داشته باشد. واقع آن است که ساختار نخبگي ما بويژه در احزاب و گروههاي سياسي و حتي در سطح فعالان فرهنگي، به شکل پر مخاطرهاي، نسبت به روندهاي مشارکت سياسي در کف جامعه عقب است و نميتواند گزينههاي مناسبي به مردم ارائه دهد.
هر اندازه توازن بين خواست مشارکت مردم با ظرفيتهاي نخبگان، بهتر برقرار شود تعامل ميان مردم و حکومت در شکل مسئولين حکومتي، سياستهاي اتخاذ شده و نظام به مثابه يک کل، بهتر و مفيدتر برقرار خواهد شد.
تز 2.
بايد پذيرفت که به جهت ماهيت پيشرفتهاي مدرن، نوع مشارکت سياسي مردم در اقشار متوسط شهري، بويژه در دو شهر شديداً مهاجرپذير يعني تهران و کرج، طي سالهاي اخير متفاوت شده است. اين مردم عمدتاً مهاجر، و نسبتاً گسيخته از سنتها و خويشاوند و بوم، نسبت به گذشته، به مطالبات اقتصادي، اجتماعي، سياسي خرد و فردي خويش اهميت بيشتري ببخشند.
بنابراين، هر چه اين روند پيش ميرود، تنها شعارهاي ريز و جزئي، نيرو و انگيزه اصلي مردم براي مشارکت سياسي و به طور خاص، شرکت در انتخابات خواهد شد. امروزه، براي اين قشر متوسط شهري عموماً مهاجر، شرکت در انتخابات بيشتر در جايگاه خاص خود تعريف و تفسير ميشود، جايگاهي که در آن رأي دادن، تبادل متقابلي ميان مردم و داوطلبان نمايندگي بر سر امور جزئي و شديداً انضمامي است. بنا بر اين، لازم است، معقول بودن بده بستاني در رابطه مردم و گروههاي سياسي بر اساس وظايف و مسئوليتهاي طرفين، همواره مد نظر باشد، و الا، واکنشهاي غير قابل ادراک ميان طرفها بروز ميکند. همواره، نخبگاني هستند که تصوري از مبادله انضمامي و يک به يک با رأي دهندگان ندارند، ولي، بايد به اين نحو مبادله عادت کنند.
لا اقل شرايط اين طور ايجاب ميکند.
گسترده شدن ارتباطات، اطلاعات جزئيتر و گذراتري را در اختيار شهرنشينان قرار داده است، طوري که همه چيز، به سرعت به واحدهاي کمي مانند شمار بازديد و شمار لايک، تبديل ميشود. بنابر اين گفتارها، سياستمداران، بايد حساستر و دقيقتر گام بردارند. بنا بر اين، تحليل موضوع مشارکت سياسي مردم، در اقشار متوسط شهري، حول دو محور آگاهي انضمامي و خرد و ريز شهروندان و ميزان پاسخگويي نخبگان و گروههاي سياسي قابل تبيين و تفسير ميباشد.
* تز 3.
مردم ايران، اعم از شهري و غير شهري، طي سي و پنج سال گذشته، نحوي از «فرهنگ» و دقيقاً «فرا+هنگ» مشارکت سياسي را شکل دادهاند، که خصال ويژه تاريخمند خود را دارد، و به سادگي و با تعميمهاي ساده قابل درک نيست؛ براي فهم عميق آن، بايد کاوشهاي بسيار انجام داد. در مسير اين کاوش، نکته مهم و گام اول، آن است که بپذيريم که قضيه به قدر زيادي با آنچه در استدلالهاي ظاهراً منطقي سياستمداران بيان ميشود متفاوت است؛ گستردگي و عظمت امر سياسي، به قدري است که هر تحليلگر از ديد خود، مبنايي ميسازد که آن مبنا از يک ديد وسيعتر، تنها بخشي از مسئله را پوشش ميدهد.
براي فايق آمدن به معضل پيچيدگي امر سياسي، بايد به دو امر متشبث شد؛ يکي، تجديد ساختار ميانرشتهاي علوم انساني، به نحوي که ماهيت راهبردي و عملياتي و مؤثرتري بيابند، و ديگري، تجديد ساختار امر سياسي، حول تشکل نظام «هيئتهاي سياسي»؛ عامداً از مفهوم «هيئتهاي سياسي» به جاي «احزاب سياسي» بهره بردم، چرا که به نظر ميرسد که ما براي فيصله بخشيدن به خلأ حضور حزب در سپهر سياسي خود، عميقاً و اکيداً به يک الگوي بومي احتياج داريم که به خوبي در هيئتهاي ديني خود را نشان ميدهد.
به هر تقدير، ما به يک الگوي بومي براي تجميع نظرات مردم براي سامان و نسق بخشيدن به ايدهها و راه حلهاي سياسي نياز داريم. بدين ترتيب، سطح پيچيدگي امر سياسي، به نحو قابل قبولي افزايش خواهد يافت، طوري که کفاف مطالبات ريز و انضمامي اقشار متوسط و مهاجر شهري را بدهد. هيئتهاي سياسي در حالي که نقش سازمان دهنده، برنامهريزي کننده، آگاهيبخش، نشاط آفرين و برانگيزاننده را به عهده دارند به تأثيرگذاري مؤثرتر بر تصميمگيريها و نظارت بر عملکردها نيز کمک ميکنند. بدون هيئتهاي سياسي، مشارکتها و آگاهيهاي سياسي شهرنشينان، تنها از رهگذر تجربههاي طولاني و پر هزينه رشد خواهد يافت، چيزي شبيه به روش آزمون و خطا در انتخابات مختلف که سبب تجربه اندوزي ميشود، و البته هزينههاي کلاني نيز به دنبال دارد، مثل انتخابات هفتم اسفند 94 (توأم با برخي اقتباسهاي آزاد و انشائي از محمد رحيم عيوضي).